MY CV
1) PROFILE
- Full name: Ahmad Hashemi
- Sex: Male,
- Date of birth: 1977,
- Military service: exempted,
- Marital Status: Single,
- Nationality: Iran,
2) WORK EXPERIENCE
Dec 2006– up to now
*Imam Khomeini Relief Foundation (IKRF). (www.emdad.ir)
Position: consultant,
Handling international relations of IKRF such as international calls as well as answering emails and letters is a part of my current occupation.
Jul 2006– up to now
*International- Iranian Hamayesh Afarinan Group. (www.hamayesh-afarin.com)
Position: expert,
Companying the foreign guests of Iranian different organizations and serving to international delegations, attending int’l conferences in Iran is my duty in this group.
Sep 2006 – Dec 2006
*Iranian Institute for Human Peace Security IIPHS. (www.iiphs.org)
Position: researcher,
My main responsibility was doing research about international events and analyzing those up comings as well as preparing weekly reports for Dr. M. Zahrani, president of my institute who is the reformist ex-president of The Institute for Political and International Studies (IPIS), (http://www.ipis.ir) which belongs to Iranian foreign ministry (www.mfa.gov.ir)
Nov 2005 – Jan 2006
*Sanaray Software exporting corp. (www.sanaray.ir )
Position: Consultant,
I was doing web-based research in the internet about market opportunities in the IT
field in the world and I was a consultant on international affairs.
Mar 2005 - Jul 2005
*Turkish Embassy
Position: Political analyst,
My responsibility was to read, analyze and summarize Persian media & press as well
as to put forward opinions and information about political developments in Iran.
Mar 2003 - Feb 2004
*Young Journalists Club (http://www.yjc.ir )
Position: Journalist and translator,
I tried out a period of time as a Journalist, translator, and reporter in The Young
Journalists Club (YJC) which in affiliated to IRIB.
Jun 2003 - present
*Newspapers
Position: Columnist,
I made the first move to professional writing at 2000, by writing in different newspapers such as Shargh(www.sharghnewspaper.com), Hamshahri (www.hamshahri.org), Hambastehi(www.hambastegidaily.com), as well as (Siasat-e Khareji= foreign policy) which is the journal of Iranian Foreign Ministry.
Jan 2003 - Jan 2004
*Parham Translation House
Position: Translator,
When I was in 'Parham Translation House' I was translating variety of texts from
English and Turkish into Farsi and vice versa.
3) EDUCATION
1999 – 2003
* University of Tehran, (www.ut.ac.ir)
The Faculty of Law and Political Science,
(http://www.ut.ac.ir/en/faculties/law-political-science/background.htm)
Course of study: Political Sciences, B.A.
2003 - 2006
*School of International Relations (www.sir.ac.ir)
(This academic center belongs to Iranian Foreign Ministry, www.mfa.gov.ir)
Course of study: International Relations, M.A.
4) LANGUAGES
- English: Fluent, written and spoken;
- Arabic: Working knowledge;
- Turkish: Fluent, written and spoken;
- Azeri/Persian: Native languages.
5) Contact
-E-Mail: Ahmadhash@gmail.com, hashemi.ahmad@yahoo.com
-Add: Tehran pars, Tehran, Iran
-Phone: +9821-77296344
-Mobile: 0932-9443508
For more details about me, you can visit the following links:
www.ahmadhashemi.blogfa.com,
(Some documents in Farsi, mainly including my articles in different newspapers)
www.private-tour-guide.blogfa.com,
(Some useful information in English for foreign travelers to Iran)
6) References
-------------------------------------------------------------------------------
Available upon request.
My resume in Turkish
Kısa Bir Özgeçmiş:
Adı: Ahmet
Soyadı: Haşemi
Doğum Tarihi: 1978
A) Eğitim:
1. Tahran Üniversitesi (1999-2003) -Lisans
Siyasi Bilimler, Hukuk ve Siyasi Bilimler Fakültesi
2. İran Dışişleri Bakanlığına ait, Uluslararası İlişkiler Fakültesi (2003-2006)
– Yüksek lisans Uluslararasi İlişkiler
B) Faaliyetler:
1. Muhabir ve Raportör:
İran Radyo ve Televizyonuna bağlı, Genç Muhabirler Kulübü(YJC)
2. Gazeteci, gazete yazarı ve çevirmen:
Türkiye, Orta Doğu, Avrupa, Kuzey Amerika ile ilgili, Şark, Hemşehri,
Hembestegi, Resalet, vesaire günlük gazetelerde yazılar ve İngilizce,Türkçe ve
Arapçadan tercümeler
3. Türkiye Tahran Büyükelçiliğinde kısa bir süre çalışma (Kültür
Bölümünde de 3 yıl Türkçe Kurslarına katılma)
C) Yabancı Diller :
1. Türkçe seviyesi: iyi (Azeri kökenli)
2. İngilizce seviyesi: iyi
3. Arapça seviyesi: basit konuşma ve yazma düzeyinde
D) İletişim:
Tel: (9821) 77296344
Cep: 0932-9443508
E-mail: ahmadhash@gmail.com
رزومه من به زبان فارسی My CV IN FARSI
أ - مشخصات شخصی:
- نام و نام خانوادگی: احمد هاشمی
- شماره شناسنامه: 28373
تاریخ تولد: 1356
ب - تحصیلات:
1. کارشناسی:
علوم سیاسی، دانشگاه تهران
2. کارشناسی ارشد:
مطالعات منطقه ای، گرایش آمریکا- دانشکده روابط بین الملل وزارت خارجه
ت - زبان های خارجی:
انگلیسی،
عربی
و ترکی استانبولی
ث - سوابق شغلی:
- همکاری با تعدادی از نشریات و روزنامه ها از قبیل:
رسالت، همبستگی، همشهری، شرق، و فصل نامه سیاست خارجی،
- همکاری با باشگاه خبرنگاران جوان صدا و سیما،
- همکاری با شرکت تحقیقات و توسعه صادرات نرم افزار (ثنارای
- دارای سابقه فعالیت در زمینه مسائل سیاسی و بین المللی،
- اشتغال به کار ترجمه و تالیف در دارالترجمه پرهام و مراکز مختلف
ج - ارتباط:
همراه: 09329443508
پست الکترونیک: hashemi.ahmad@yahoo.com
برخی از مقالات احمد هاشمی-some of Ahmad Hashemi's articles in farsi
معرفی:
این جانب احمد هاشمی دارای مدرک کارشناسی علوم سیاسی از دانشگاه تهران(۱۳۸۲) و مدرک کارشناسی ارشد مطالعات منطقه ای از دانشکده روابط بین الملل وزارت خارجه (۱۳۸۵) هستم و دارای تعداد زیادی آثار تالیفی و ترجمه د رنشریات و روزنامه های مختلف بوده و به زبانهای انگلیسیِ عربی و ترکی استانبولی آشنایی و تسلط دارم. مایه خرسندی خواهد بود اگر بتوانم افکار و نظرات شما را دریافت کنم.
شما می توانید در صورت داشتن هر گونه نظری پیرامون موضوعات مختلف از طریق ایمیل با بنده ارتباط برقرار کنید.
ایمیل احمد هاشمی:
hashemi.ahmad@yahoo.com
ahmad.hashemi@hotmail.com
ذیلا برخی ار مقالات بنده به همراه لینک مربوطه آورده شده است:
:some of Ahmad Hashemi's articles in farsi
http://www.sharghnewspaper.com/841019/html/world.htm#s354468
روزنامه شرقِِ- دوشنبه ۱۹ دى ۱۳۸۴ - - ۹ ژانويه ۲۰۰۶
مقاله
بدون اسرائيل همان خاورميانه
جوزف جوف
ترجمه: احمد هاشمى
بخش دوم
به عنوان مثال عراقى ها از اين سلاح هاى كشتار جمعى عليه اشغالگران اسرائيلى استفاده نكردند. بلكه در سال ۱۹۸۸ و در حمله اى توام با گاز سمى عليه هموطنان كرد خود در حلبچه استفاده كردند كه هيچ سلاح هسته اى نداشتند. در مورد برنامه هسته اى عراق همانطور كه مى دانيم در گزارش دلفور كه مبتنى بر اطلاعات برگرفته از وفاداران رژيم صدام است عراقى ها استدلال مى كردند كه ايران تحريك كننده و عامل اصلى اتخاذ اين سياست است. تمامى مقامات عالى رتبه عراقى ايران را به عنوان دشمن اصلى عراق در منطقه قلمداد مى كردند. آرزوى متعادل كردن قدرت اسرائيل و كسب جايگاه و نفوذ در جهان عرب هم ملاحظات دولت عراق بودند ولى از نوع ثانويه. و اكنون شكل و تفسير خشن تحقيرنمايى را بررسى مى كنيم. رقت انگيزترين روايتى كه از اين تفسير ارائه شده بدين گونه است: اسرائيل صرفاً يك همسايه سركش نيست بلكه يك مهاجم ناخواسته است. هنوز هم در خارج از جهان عرب طرفداران اين نوع نگرش در غرب به آرامى از اين وضع دفاع مى كنند و خود را گويندگان حقيقتى كه جرات بيان تابو را دارند مى دانند. به عنوان نمونه نويسنده بريتانيايى اى ان ويلسون اعلام كرده است كه با اكراه و بى ميلى به اين نتيجه رسيده كه اسرائيل با اقدامات خود ثابت كرده است كه حق حيات ندارد. و به دنبال حوادث يازده سپتامبر ۲۰۰۱ انديشمند برزيلى آرتور گيانوتى گفت: «اجازه بدهيد موافق باشيم تاريخ خاورميانه بدون كشور اسرائيل كه زخمى را بين اسلام و غرب گشود، كاملاً متفاوت مى بود. آيا شما مى توانيد بدون رها شدن از اين زخم كه منبع سرخوردگى و يأس تروريست هاى بالقوه است از دست تروريسم رهايى يابيد؟» تونى جات استاد دانشگاه و مدير موسسه Ramarque در دانشگاه نيويورك استدلال مى كند كه ايده تشكيل دولت يهودى اشتباهى تاريخى بوده است. اين ايده مانند «پروژه جدايى طلبانه اواخر قرن ۱۹» است كه در جهان نوين شگفت آور كه با همراهى حقوق بين المللى به سوى كمال فرجام گرايانه جامعه چندقومى و چندفرهنگى در حركت است، «جايگاهى» ندارد. پس تصور كنيم كه ايجاد اسرائيل يك اشتباه تاريخى بوده كه در صورت عدم وجود آن گناه اوليه- ايجاد اسرائيل- جهان اسلامى- عربى كه از الجزاير تا مصر و از سوريه تا پاكستان گسترده است مى توانست موقعيت رضايت بخش ترى داشته باشد. سپس با تظاهر به اينكه مى توانستيم عصاى سحر آميزى داشته و با حركت دادن آن اسرائيل را از نقشه محو كنيم بياييد از گذشته به سوى حال حركت كنيم.
• تمدن برخوردها
بياييد با اين سئوال كه در سال ۱۹۴۸ زمانى كه اسرائيل در ميان جنگ متولد شد چه روى داد آغاز كنيم. آيا اين تولد باعث پيدايش مشكل فلسطينيان شد؟ نه كاملاً. مصر ماوراى اردن (اردن امروزى)، سوريه، عراق و لبنان به سمت حيفا و تل آويو حركت كردند ولى نه براى آزادى فلسطين بلكه براى تصاحب آن. اين جمله به عنوان برنامه كارى قدرت هاى رقيب براى به دست آوردن قلمروى براى خود در ميان كشورهاى همسايه بود. اگر آنها پيروز ميدان بودند كشور فلسطين شكل نمى گرفت و باز هم تعداد زيادى فلسطينى آواره مى شد. (به ياد بياوريد كه نيمى از جمعيت كويت در زمان حمله صدام در سال ۱۹۹۰ از كشور خود فرار كردند.) در واقع تصور كنيد كه بيدارى مليت گرايى فلسطينى كه در اواخر دهه ۱۹۶۰ و دهه ۱۹۷۰ آغاز شد، در اين صورت مى توانست حمله كنندگان انتحارى خود را متوجه مصر، سوريه و جاهاى ديگر كند. بياييد تصور كنيم كه اسرائيل در سال ۱۹۶۷ به جاى اشغال كرانه باخترى و نوار غزه كه به ترتيب تحت حاكميت حسين پادشاه اردن و جمال عبدالناصر رئيس جمهور مصر بودند، از نقشه منطقه محو شده بود آيا آنها (مصر و اردن) سرزمين هاى فلسطين تحت حاكميت خود را به ياسر عرفات رهبر فلسطينيان مى دادند و براى انجام اقدامات حسنه به حيفا و تل آويو مى آمدند؟ احتمالاً نه. اين دو فرمانروا به خاطر ترس و نفرت مشترك خود از عرفات به عنوان بنيانگذار فتح (جنبش ملى آزاديبخش فلسطين) و متهم به توطئه بر عليه رژيم هاى عربى با يكديگر متحد مى شدند. به طور خلاصه حتى در صورت نبود اسرائيل هم «عامل بنيادين» بى سرزمينى فلسطينيان هنوز ادامه داشت.
۱- كشورها رودرروى كشورها
محو اسرائيل از تعاملات منطقه اى به سختى مى توانست مناسبات دوستانه عربى را تقويت كند. عقب نشينى قدرت هاى استعمار گر بريتانيا و فرانسه در اواسط قرن بيست مجموعه اى از كشورهاى عربى تازه تاسيسى را از خود به جا گذاشت كه هر يك به دنبال بازترسيم نقشه منطقه بودند. سوريه از روزهاى اوليه استقلال ادعاى ارضى خود بر لبنان را مطرح كرد. در سال ۱۹۷۰ تنها قدرت نظامى اسرائيل بود كه دمشق را از حمله به اردن و به بهانه حمايت از قيام فلسطينيان بازداشت. در طول سال هاى دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مصر ناصرى خود را مظهر پان عربيسم مى دانست و در خلال سال هاى دهه ۱۹۶۰ به مداخله در يمن پرداخت. جانشين ناصر، انور سادات در اواخر دهه ۱۹۷۰ گرفتار درگيرى هاى جسته گريخته با ليبى بود. سوريه در سال ۱۹۷۶ به سوى لبنان پيشروى كرد و به گونه موثرى اين كشور را ۱۵ سال بعد ضميمه خود كرد و عراق دو جنگ را به هم كيشان مسلمان خود آغاز كرد: با ايران در سال ۱۹۸۰ و با كويت در سال ۱۹۹۰. جنگ با ايران طولانى ترين جنگ متعارف قرن بيست بود. هيچ كدام از اين مناقشات به درگيرى اسرائيل و فلسطينيان ارتباطى ندارد. در واقع محو اسرائيل امكانات نظامى را براى استفاده در چنين رقابت هاى داخلى آزاد خواهد كرد.
منبع: فارين پالسى
آرام ولي پرشتاب / Star- ledgar
تاریخ : يكشنبه، 27 دي ماه ، 1383
موضوع : سیاست
آرام ولي پرشتاب
تحليلي به روابط تازه ايران و عراق
نويسنده: Star- ledgar
مترجم: احمد هاشمي
منبع: روزنامه همشهري 28/10/1382
هادي زينالي هرگز موفق به ديدن پدرش صمد نشد، صمد در اثر استنشاق گازهاي سمي در طول جنگ ايران- عراق و توسط ارتش صدام حسين كشته شد.
ولي دو هفته پيش اين دانش آموز ۱۷ ساله دبيرستاني به همراه تعدادي از دوستان خود به زيارت اماكن مذهبي عراق رفت. او و دوستانش با يك اتوبوس فرسوده به گشت و گذار در عراق پرداختند و حتي به مناطق دوردست در شمال عراق مانند سامرا مسافرت كردند. در طول راه آنها با استفاده از زبان عربي به شكل دست و پا شكسته به جاي زبان فارسي خود، دوستاني در بين جوانان عراقي پيدا كردند .
او مي گويد كه هيچ خصومتي نسبت به ملتي كه پدر او را كشته اند ندارد. او مي گويد «من از شخصي بنام صدام بخاطر اينكه پدرم را از من جدا كرد، عصباني هستم. من از عراقيها عصباني نيستم ، در واقع آنها برادران مسلمان ما هستند.»
سقوط صدام افقهاي جديد و فصلي پيش بيني نشده در روابط ايران و عراق گشوده است، تغييري كه مي تواند براي خاورميانه و ايالات متحده معاني پايداري به همراه داشته باشد. جالب اينكه برخي تحليلگران در آمريكا و غرب مي گويند در حالي كه نجات نهايي از كابوس صدام حسين بغداد را از ديگر متحدان عرب امريكا مانند عربستان سعودي، قطر و اردن دور خواهد كرد، اين امر مي تواند منجر به تقويت روابط ايران و عراق گردد.
خوان كول استاد تاريخ در دانشگاه ميشيگان و كارشناس مسائل خاورميانه مي گويد: دستگيري صدام روند به حاشيه رانده شدن عربهاي سني را تكميل خواهد كرد.
فاصله گرفتن از واشنگتن
كول مي گويد به نظر مي آيد امور به طور قطع در دست شيعيان و كردها است كه رهبران اين دو گروه شديدا طرفدار ايران هستند. نتيجه نهايي سرنگوني و دستگيري صدام ممكن است به آشتي بغداد و تهران و دور شدن آن از رياض، دوحه و امان منجر شود.
از سرگيري ناگهاني و انفجاري مسافرت زائران ايراني به شهرهاي مذهبي عراق يعني كربلا، نجف، كاظمين و سامرا - توسط هزاران ايراني كه بعضا به قاچاقچيان و يا برگزاركنندگان تورهاي مسافرتي مبالغي را پرداخت مي كنند تا آنها را از مرز بگذرانند- تنها، محسوسترين تغيير دوره جديد است.
در پشت اين صحنه ها، وعليرغم خصومت ۲۵ ساله ايران و عراق، اين دو كشور همسايه اقدام به احياي پيوندهاي اقتصادي و سياسي خود به شكلي بي سروصدا ولي پرشتاب نموده اند. ايران كه از زمان انقلاب ۱۹۷۹ توسط حكومت مذهبي اداره مي شود، در تابستان گذشته، فقط چند روز پس از شكل گيري و اعلام موجوديت شوراي حكومت انتقالي عراق، سريعاً نماينده رسمي خود را به سوي شورا فرستاد و به طور موثري اولين كشور اسلامي بود كه اين دولت مورد حمايت آمريكا را به رسميت شناخت. شوراي حكومتي عراق اوايل ماه جاري در اقدامي كه مورد تحسين ايران قرار گرفت به نفع برچيده شدن پايگاههاي مخالفان مسلح ايران (منافقين) از خاك عراق تا پايان سال جاري راي داد. اين گروه چريكي ايراني مستقر در عراق، مخالف حكومت مذهبي ايران است.
بسياري از اين راي شگفت زده نشدند، زيرا سه تن از چهره هاي بسيار با نفوذ شوراي حكومتي عراق - عبدالعزيز حكيم رهبر شيعه و رهبران كرد، جلال طالباني و مسعود بارزاني - در طول حكومت صدام از ايران حمايت نظامي و پناهگاه دريافت كرده اند. امير پيور يك تحليلگر سياسي در شركتي مشاوره اي در تهران مي گويد: «آنها تا حدود زيادي به جمهوري اسلامي اعتماد دارند و اين امر به نفع پيوندهاي دو جانبه بين دو كشور است».
سياستمداران عراقي پي درپي از تهران ديدار مي كنند و بسياري - از جمله حكيم روحاني شيعه مورد حمايت ايران- داراي دفاتري در تهران هستند. جلال طالباني رهبر كرد عراقي كه در كنفرانسهاي خبري با تسلط كامل به فارسي ظاهر مي شود ۱۴ دسامبر وارد ايران شد. پيش از او علاوي وزير بازرگاني عراق از ايران ديدار نموده و قول داده بود در ايجاد توافقي در زمينه تجارت آزاد بين دو كشور به مطالعه بپردازد. وي همچنين اظهار كرده است كه از صادرات خودرو ايران به كشورش استقبال مي كند.
اوايل ماه جاري، احمد چلبي، عضو شوراي حكومتي عراق سفري به تهران داشت. او هم روابط دوستانه اي با رهبران ايراني دارد ؛ اما در عين حال گفته مي شود چلبي به محافظه كاران آمريكايي كه خواهان بركناري حكومت مذهبي در ايران هستند نيز نزديك است.
همكاري اقتصادي
ارتقاء جايگاه چلبي در هر دولتي در آينده عراق مي تواند فاصله بين اردن كه متحد امريكاست و دولت عراق را بيشتر كند. چلبي در اين كشور با اتهامات تقلب و كلاهبرداري مواجه است . كول مي گويد :
«اگر چلبي در آينده دولت عراق حضور داشته باشد روابط با اردن پيچيده باقي خواهد ماند .»
ايران و عراق همچنين شروع به همكاريهاي اقتصادي بويژه در بخش انرژي نموده اند. صحبتهايي پيرامون ساخت خط لوله اي بين شهرهاي نفتي آبادان در ايران و بصره در عراق در جريان است. مقامات بلندپايه دو كشور گفته اند كه ايران و عراق كميته اي براي مطالعه و بررسي اتصال شبكه هاي نفت، گاز و برق يكديگر تشكيل داده اند. مقامات عراقي - حتي آنهايي كه در شورا دست چين شده اند- گفته اند، بدون توجه به نظارت واشنگتن كه ايران را به حمايت از تروريسم و تلاش در جهت دستيابي به سلاحهاي هسته اي متهم مي كند، پيوندهاي خود با ايران را تقويت خواهند كرد. موفق الربيعي يك عضو شيعه شوراي حكومتي ماه گذشته به تلويزيون عرب زبان الجزيره گفت: مقامات اشغالگر و يا امريكاييها ايران را عضوي از «محور شرارت» به حساب مي آورند، در حالي كه ما ايران را به عنوان شريك استراتژيك خود مي دانيم. ما خواهان ايجاد روابط توريستي، مبادلات مسافرتي و روابط فرهنگي، اقتصادي و امنيتي براي تثبيت وضعيت مرزهايمان هستيم. ما همچنين خواستار روابط صنعتي هستيم كه با سياست خارجيمان هماهنگ باشد.
با اين همه، دشمنيها هم به شكل عميق و گسترده ادامه دارد . در طول جنگ ايران و عراق در خلال سالهاي ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ يك ميليون نفر از اتباع دو كشور ( و از جمله ۲۰ هزار ايراني در اثر گازهاي خردل و اعصاب) كشته شدند و دو كشور به حمايت خود از گروههاي چريكي مخالف يكديگر تا زمان سقوط دولت صدام توسط نيروهاي امريكايي و بريتانيايي در ماه گذشته ادامه دادند.
قوميت عرب عراق و قوميت فارس ايران، قرن ها بر سر دشتها، استپها و صحراهاي خشك منطقه كشمكش داشته اند. ولي اين روزها همه در مورد آشتي و سازش صحبت مي كنند. پيور مي گويد: «تصور من اين است كه يك اراده قوي در دو طرف براي احياي پيوندهاي دو جانبه وجود دارد».
منبع: باشگاه اندیشه
ايران عراق
http://www.bashgah.net/modules.php?name=News&file=print&sid=3981
منبع: روزنامه شرق http://www.sharghnewspaper.com/841006/html/world.htm
سه شنبه ۶ دى ۱۳۸۴ - - ۲۷ دسامبر ۲۰۰۵
ضدآمريكايى ها در آمريكاى لاتين پيروز مى شوند
احمد هاشمى: انتخابات رياست جمهورى بوليوى چندى پيش برگزار شد و اوو مورالس توانست پيروز انتخابات اين كشور ۸/۸ ميليون نفرى آمريكاى لاتين باشد.اين كانديدا در انتخابات قبلى هم در ميان تعجب همگان دوم شد. در عرصه سياست خارجى ضديت با برترى جويى آمريكا، ضديت با جهانى شدن و مخالفت با سياست هاى صندوق بين المللى پول (IMF) اركان اساسى انديشه ها و برنامه هاى مورالس را تشكيل مى دهد.كشور بوليوى كه در سال ۱۸۲۵ و به رهبرى قهرمان ملى سيمون بوليوار و در نتيجه قيام بر عليه اشغالگران اسپانيايى به استقلال دست يافته است، تاكنون ۱۸۸ بار كودتا را تجربه كرده است. در سه سال اخير در اثر فشارهاى اجتماعى و سياسى دو رئيس جمهور مجبور به بركنارى شده اند. بى ثباتى سياسى استفاده از ذخاير گازى ۲۵۰ ميليارد دلارى در اين كشور را ناكارآمد كرده است و در حالى كه درآمد سرانه در اين كشور ۹۰۰ دلار است حدود نيمى از مردم با درآمد ۲ دلارى در روز گذران زندگى مى كنند. فقر اقتصادى، توليد گياه كوكا را كه كوكائين از آن استحصال مى شود، تبديل به پيشه اصلى بسيارى از مردم كرده است هر چند كه بر اثر فشارهاى آمريكا محدوديت هايى براى آن ايجاد شده است.تا به امروز، با بوميان رنگين پوست اين كشور كه با توليد كوكا خود را سرپا نگه داشته اند به عنوان شهروندان درجه دو برخورد شده است.اوو مورالس كه فرزند يكى از همين خانواده هاى بوميان توليدكننده كوكا است قول داده كه وضعيت موجود را تغيير دهد. او كه بر مخالفت خود با استعمار نوين و سياست هاى اقتصادى نوليبرال تاكيد دارد درصدد ملى كردن منابع غنى گاز طبيعى كشور و ترسيم برنامه اقتصادى مستقل از IMF است تا وضعيت اقتصادى بخش زيادى از مردم را بهبود بخشيده و به تبعيضات بر عليه بوميان اين كشور خاتمه دهد. در بحث سياست خارجى هم، او در اولين سخنرانى هاى خود به انتقاد از سياست تك جانبه گرايى بوش پرداخته و از سياست مستقلانه و مقاومت طلبى كاسترو رهبر كوبا در مقابل آمريكا تمجيد كرده است.
• جبهه مخالفت آمريكاى لاتين با آمريكا
با روى كار آمدن مورالس در بوليوى حلقه جديدى به جبهه مخالفت با سياست هاى آمريكا و IMF افزوده شده است. كشور ونزوئلا كه با بهره گيرى از افزايش درآمدهاى نفتى _ طبق اظهارات هوگو چاوس _ اجراى سياست «سوسياليسم قرن بيست و يكمى» خود را آغاز كرده است با همراهى كشور كوبا سياست خارج كردن آمريكاى لاتين از جايگاه «حياط خلوت» آمريكا را برنامه اصلى خود در سياست خارجى اش قرار داده است و گام هايى را در جهت ايجاد اقتصاد، سياست خارجى و حتى رسانه واحد و مشترك در اين منطقه برداشته است.بنا به نظر كارشناسان آمريكاى لاتين، با توجه به ايجاد موجى از مخالفت ها با برترى طلبى آمريكا كه اولين پيامد آن پيروزى مورالس در بوليوى بوده است در انتخابات رياست جمهورى پرو در آوريل ۲۰۰۶ شانس پيروزى ملى گرايى ضدامپرياليست، «اولينتا هو مالا» بسيار بالا ارزيابى مى شود. در انتخابات نوامبر ۲۰۰۶ در نيكاراگوئه هم رهبر جنبش ساندينيست دانيل اورتگا بخت اول پيروزى را دارا است. اين در حالى است كه گفته مى شود در انتخابات رياست جمهورى مكزيك در جولاى ۲۰۰۶ مانوئل لوپز اوبرادو نامزد چپ ها داراى شانس بالايى براى پيروزى است.به نظر مى رسد در اثر موجى كه در آمريكاى لاتين و در واكنش به سياست هاى بوش و سياست هاى اقتصادى IMF ايجاد شده است جبهه مخالفت با آمريكا در حال به دست گرفتن قدرت در اين كشورها است. حتى در كشورهاى بيشتر ليبرال از قبيل برزيل و آرژانتين هم مخالفت با ليبرال سازى اقتصادى از نوع آمريكايى شتاب گرفته و سياست هاى بومى و مستقل از IMF در پيش گرفته شده است، به طورى كه برزيل اعلام كرده تمامى بدهى هاى خود را به IMF يكجا پرداخت خواهد كرد.روند فزاينده مخالفت با سياست هاى مداخله جويانه جورج بوش در آمريكاى لاتين در حال برهم زدن ساختار و نظم موجود در اين منطقه حياتى براى ايالات متحده است. اگر پيش از اين آمريكا فقط نگران تحولات داخلى در همسايه جنوبى خود (كوبا) بود اكنون بايد اين نگرانى را به كل منطقه تعميم دهد.
http://www.sharghnewspaper.com/830911/html/europe.htm#s144066
روزنامه شرقِِ- چهارشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۳
نگاه روزنامه نگار
جدى شدن بحث اروپاى چندفرهنگى
جنجال ها و واكنش هاى ايجاد شده به علت قتل چندى پيش تئو ون گوگ فيلمساز هلندى توسط يك مسلمان بنيادگراى مراكشى از هلند به سراسر اروپا گسترش يافته است. آنگونه كه ديتر وايفلسپاتس نماينده سوسيال دموكرات مجلس آلمان اظهار مى دارد: «امروزه هلند خود را در سراسر اروپا حس مى كند»، به ويژه در آلمان. آلمان ها نگران سرايت «حادثه ون گوگ» به كشور خود هستند. در روزهاى اخير حمله به برخى مساجد، سخنان تحريك آميز امامان جماعت، بيانات خصمانه سياستمداران و مطبوعات دست راستى در آلمان منجر به برخى تنش ها در بين جوامع مسلمان و مردم آلمان شده است.
حكومت هلند و سازمان هاى مربوط به جامعه مدنى و NGOها در اين كشور به تلاش خود براى حفظ فضاى سالم و آزاد و برابر و توأم با رضايت متقابل بين مهاجران و هلندى ها ادامه مى دهند و درصددند تا اثبات كنند كه هنوز كشورشان از جمله معدود كشورهايى است كه به مفهوم چندفرهنگى بودن باور دارد و به اين ويژگى خود مى بالد. افراد نسل دوم و سوم مهاجر هلندى نيز براى حفظ ويژگى چندفرهنگى بودن كشورشان به فعاليت و همكارى گسترده با دولت هلند پرداخته اند.
در آلمان و ديگر كشورهاى مهاجرپذير اروپاى غربى نيز مفاهيم «چندفرهنگى گرى» و «همگرايى» از جمله مباحث مطرح امروز بين مردم و نخبگان است.
صدراعظم آلمان گرهارد شرودر اظهار مى دارد كه اجازه نخواهد داد در كشورش مسئله «برخورد فرهنگى» رخ دهد و جمعيت هاى مسلمان اين كشور نيز بايد با جامعه آلمان ادغام و همگرا شوند. منظور وى از جمعيت هاى مسلمان بيشتر اقليت چندميليونى ترك مقيم آلمان است كه برخى از آنها چندين نسل است كه در آلمان زنندگى مى كنند.
با اين وجود محافل محافظه كار و دست راستى افراطى در آلمان حادثه ون گوگ در هلند را به عنوان الگو نشان داده و خواهان سختگيرى هاى بيشتر بر جمعيت هاى مسلمان خود هستند. لارنز مير دبيركل حزب دموكرات مسيحى معتقد است كه آلمان به علت جمعيت مسلمان خود به روى انبارى از باروت نشسته است. تمامى كشورهاى اروپاى غربى و در راس آنها كشور آلمان كه از نيمه دوم قرن گذشته ميلادى درهاى خود را به روى مهاجران خارجى باز كرده اند امروزه با مشكل «چندفرهنگى گرايى» و «همگرايى» در داخل كشورشان مواجه هستند.
علت اصلى اين مشكل در اينجاست كه اين كشورها اساساً به خارجيان مهاجر به چشم «كارگر ميهمان» و يا آن طور كه آلمان ها مى گويند -gastarbeiter- مى نگرند كه بايد روزى به كشور خود بازگردند و اجازه نمى دهند كه جمعيت هاى مسلمان در جامعه پذيرنده آنها ادغام شوند. بدين علت مهاجران خارجى در آلمان و ديگر كشورهاى اروپايى هنوز هم به عنوان افراد منسوب به «جامعه موازى» به حساب مى آيند. وضعيت پيش گفته در آمريكا به گونه ديگرى است و مهاجر آمريكايى تفاوت فاحشى با همتاى اروپايى خود دارد. كسانى كه به آمريكا مهاجرت مى كنند نه با هدف بازگشت كه با هدف اقامت و تبديل شدن به بخشى از ملت آمريكا به اين كشور سفر مى كنند و به همين سبب همگرايى آنها سريع تر و راحت تر انجام مى پذيرد. مقامات آمريكايى و به طور كلى ملت آمريكا هم «چندگانگى» فرهنگى، قومى و مذهبى را پذيرفته اند.
ساموئل هانتينگتون (نويسنده معروف «برخورد تمدن ها») در اثر جديدش تحت عنوان «ما كيستيم» توضيح مى دهد كه چگونه «روح آمريكايى» به رغم امواج بزرگ مهاجرت به آمريكا حفظ شده است و «دوفرهنگى بودن» و حس «ميهن پرستى» در يكجا جمع شده است. ولى با اين وجود همانطور كه شخص هانتينگتون هم اذعان مى دارد پس از تحولات ۱۱ سپتامبر آمريكائيان هم وارد مبحث «هويت يابى» و پرسش از كيستى خود شده اند. به عبارت ديگر، اينكه مفهوم «چندفرهنگى بودن» بر كشورها حكم خواهد راند يا مفهوم «تك مليتى بودن» در آينده مباحث فكرى فرهنگى اروپا تعيين كننده خواهد بود كه در آينده بيشتر خود را نشان خواهد داد.
http://www.sharghnewspaper.com/841015/html/world.htm
روزنامه شرقِِ- پنجشنبه ۱۵ دى ۱۳۸۴ - - ۵ ژانويه ۲۰۰۶
نگاه
الفباى لاتين براى كردها
احمد هاشمى
سقوط رژيم بحث ها و گمانه زنى هاى بسيارى را پيرامون آينده سياسى و جايگاه و نوع چينش نيروها و ساختار قدرت به دنبال آورد. يكى از مباحثى كه تا به امروز در صدر مباحث و نگرانى هاى منطقه اى بوده است، موضوع كردها در شمال عراق است.
كشورهاى همسايه و به ويژه تركيه به تحولات عراق پس از صدام با شك و ترديد نگريسته و نگرانى و دغدغه هاى امنيتى خود را از اين بابت مخفى نكرده اند. واقعيت اين است كه هرگونه تحولى در شمال عراق محدود به كردستان عراق نبوده و تاثيرات خود را بر منطقه و به ويژه تركيه، ايران و سوريه _ با جمعيت قابل ملاحظه اقليت كرد _ خواهد گذاشت. آنچه به اين نگرانى ها دامن مى زند، روابط تنگاتنگ و اتحادگونه كردهاى اين خطه از عراق با قدرت هاى خارجى به ويژه آمريكا و اسرائيل است كه احتمالاً خواب هايى را براى تغيير حاكميت كشورهاى منطقه ديده اند.ملى گرايى كردى كه در واكنش به جريانات ناسيوناليستى ديگر ملت هاى عمده خاورميانه از قبيل ملى گرايى عربى در عراق و ملى گرايى تركى در تركيه گرايش قابل توجهى به راديكاليسم دارد، با ولع زيادى خواهان پررنگ كردن تمايزات خود از ديگر قوميت هاى منطقه (بيگانه سازى) است.كردهاى عراق براى رسيدن به اين هدف (بيگانه سازى) در گذشته گام هاى چندى برداشته اند.به عنوان مثال با اصرار كردها و با حمايت مستقيم و غيرمستقيم دولت هاى غربى و به ويژه آمريكا در قانون اساسى جديد عراق منطقه كردستان داراى پارلمان، زبان، دولت و پرچم خاص خود است. قانون اساسى عراق همچنين وجود دو مليت عرب و كرد و دو زبان عربى و كردى را در اين كشور به رسميت مى شناسد. علاوه بر اينها رهبران كرد بارها اعلام كرده اند كه اجازه ورود ارتش عراق به منطقه كردستان و همچنين اجازه نصب پرچم عراق در اين منطقه را به دولت مركزى بغداد نخواهند داد.
اين فرآيند روند واگرايى بين عراق و منطقه كردستان را بيش از پيش افزايش داده، به طورى كه منطقه كردنشين جزيى از جهان عرب و عضو اتحاديه عرب نيست. (جالب اينجا است كه وزير خارجه كردتبار عراق مجبور به شركت در بسيارى از نشست هاى عربى و به ويژه اجلاس عرب مى شود _ زيرا وزارت خارجه به عنوان سهم كردها در نظر گرفته شده است.) ولى آنچه فرآيند واگرايى را شتاب خواهد داد، مسئله تغيير الفباى كردى از عربى به لاتين است كه چندى است به طور جدى در محافل سياسى كردستان عراق مطرح شده است.در اولين مرحله دولت بارزانى كار آموزش الفباى لاتين به ۸۰۰ معلم كرد را به انجام رسانده است و طبق برخى اخبار به زودى آموزش الفباى لاتين توسط اين معلمان در پنجاه مدرسه آغاز خواهد شد.اين تغيير الفبا گرايش هاى ايدئولوژيك و وابستگى هاى سياسى رهبران كردها را منعكس مى كند. تغيير حروف الفباى عربى به لاتين در زبان كردى از انفكاك سياسى منطقه كردستان از تماميت عراق فراتر خواهد رفت و به معنى جدايى كردها از چارچوب تمدنى اسلامى است كه آن را با عرب ها و ديگر اقوام عمده سهيم هستند و بدين ترتيب تغيير الفبا به مفهوم جدايى كردها از ميراث چندصدساله اى كه تاريخ، فرهنگ و هويت آنها را شامل مى شود، خواهد بود.با دگرديسى فرهنگى كردهاى عراقى كه بدين وسيله با فرهنگ منطقه بيگانه شده ولى به شكل قشر نخبه پرنفوذى درمى آيند يكى از مهم ترين خواسته هاى غرب براى همگرايى بيشتر آن منطقه با خود در منطقه آشوب زده و بى ثبات خاورميانه برآورده خواهد شد.به عبارت ديگر تغيير الفباى شمال عراق و به دنبال آن جدايى از تعلقات فرهنگى گذشته خود و خاورميانه در عمل تاثيرات ژرف ترى از تجزيه سياسى پديد خواهد آورد.با اين فرآيند كه ارتباطات فرهنگى و معنوى كردهاى عراق با منطقه قطع خواهد شد، ديگر ضرورت و امكانى براى باقى ماندن آنها در چارچوب تماميت ارضى عراق وجود نخواهد داشت زيرا نمى توان يك واحد سياسى را از تعلقات و چارچوب فرهنگى آن جدا نگريست.همانند ديگر ملى گرايان منطقه، ملى گرايان كرد هم عمدتاً به بخش غرب گراى جامعه كرد تعلق دارند. جريانات ملى گرا در خاورميانه كه واگرايى از فرهنگ و تمدن اسلامى و بازگشت به هويت هاى باستانى و همگرايى با فرهنگ عربى را در پيش مى گيرند، به طور همزمان راه را براى تجزيه و جدايى هموار مى كنند. تاريخ معاصر نشان داده است كه اين جريان درگيرى داخلى، آشوب و خصومت را به دنبال خود به همراه داشته است. پروژه «بيگانه سازى» كه در شمال عراق در جريان است نيز به سختى مى تواند فارغ از اين پيامدهاى مخرب باشد.
http://www.sharghnewspaper.com/830916/html/polit.htm#s146514
روزنامه شرقِِ- دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۳ - ۲۳ شوال ۱۴۲۵ - ۶ دسامبر ۲۰۰۴
تفسير سياسى
تصويرى از عراق پيش از انتخابات
احمد هاشمى
برگزارى انتخابات عراق در تاريخ ۳۰ ژانويه ۲۰۰۵ تثبيت شد كه در صورت تحقق آن زمامداران جديد عراق را تعيين خواهد كرد. جداى از بحث تحقق و عدم تحقق اين انتخابات، سلامت برگزارى آن در شرايط اشغال و آشوب كنونى خالى از بحث و جنجال نخواهد بود. همچنين ديگر عاملى كه بر مشروعيت انتخابات آتى عراق سايه افكنده است مسئله گرايش عرب هاى سنى به تحريم آن است كه اخيراً توسط برخى رهبران آنها اعلام شد. علاوه بر عرب هاى سنى برخى گروه هاى ناراضى ديگر و از جمله تركمن ها نيز تهديد به تحريم انتخابات آينده كرده اند.
با توجه به نگرانى اكثر كشورهاى همسايه عراق شامل كشورهاى عربى و تركيه از عدم مشاركت عرب هاى سنى، انتخابات پيش رو وضعيت بغرنجى به خود خواهد گرفت. زيرا كشورهاى عرب منطقه و تركيه به طور سنتى از قدرت يافتن شيعيان و كردها در عراق بيمناك بوده اند و در عراق چه در تاريخ كوتاه موجوديت و استقلال خود و چه در دوره حاكميت عثمانى ها، عرب هاى سنى حكمرانى را در انحصار خود داشته اند. در اين ميان فقط ايران است كه از حضور پررنگ كردها و شيعيان استقبال خواهد كرد، دولت هاى عرب همسايه عراق با توجه به جمعيت اقليت شيعه خود از قدرت يابى شيعيان در عراق احساس خطر مى كنند. اظهارات چندى پيش عبدالله گل وزير خارجه تركيه هم در مورد ضرورت حضور عرب هاى سنى در انتخابات و ساختار آينده قدرت عراق حكايت از نگرانى اين كشور از عدم حضور عرب هاى سنى در انتخابات آتى عراق دارد.
نگرانى آنكارا و پايتخت هاى عربى از عدم حضور عرب هاى سنى در انتخابات بدين دليل است كه با خالى كردن عرصه توسط آنها ائتلافى از عرب هاى شيعه + كردها قدرت را در آينده عراق به دست خواهند گرفت و دولت هاى منطقه بر اين باورند كه در صورت پيش آمدن چنين وضعيتى تعادل قدرت بين گروه هاى مختلف در عراق برهم خواهم خورد كه فقط ايران از اين وضعيت خشنود خواهد بود، در حالى كه تركيه از ناديده گرفتن تركمن ها و قدرت يابى كردها ناراضى است و كشورهاى عربى نيز از نقض شدن اصل حاكميت سنى ها در بين ملت هاى عرب خشمگين خواهند شد. بنابر برخى گمانه زنى هاى بعضى از محافل عراقى، در صورت برگزارى انتخابات در شرايط اشغال و آشوب كنونى حكومتى كه از صندوق هاى راى بيرون خواهد آمد بدين شكل تخمين زده مى شود: احتمالاً آقاى «جعفرى» رئيس حزب الدعوه اسلامى به عنوان نخست وزير برگزيده خواهد شد. ديگر رهبران شيعه عراق نيز معتقدند كه جعفرى به علت عدم رابطه اش با آمريكايى ها فرد شايسته اى است و بدين دليل او همچون «سيستانى» و «صدر» داراى حمايت مردمى گسترده اى در ميان شيعيان است. پس از جعفرى و كانديداى مورد حمايت آيت الله سيستانى ديگر افراد برجسته براى اشغال مناصب بالاى حكومتى آينده عراق عبارتند از: «بارزانى» رهبر حزب دموكراتيك كردستان و «طالبانى» رهبر اتحاديه ميهنى كردستان عراق. همچنين «غازى الياور» رئيس كنونى عراق نيز با حمايت عرب هاى سنى ميانه رو شركت كننده در انتخابات خواهد توانست نقشى در آينده ساختار حكومتى عراق به خود اختصاص دهد. به طور كلى به نظر مى رسد كه در پايان انتخابات گروهى متشكل از ائتلاف شيعه+ كرد قدرت را به دست خواهند گرفت. به ويژه در شمال عراق بر اثر فعاليت گروه هاى كرد در استان هاى «اربيل، دهوك و سليمانيه» به غير از احزاب اتحاديه ميهنى و دموكرات كردستان امكان فعاليت براى حزب ديگرى وجود ندارد. در استان هاى كركوك و موصل به جز حزب دموكرات و اتحاديه ميهنى كردستان، ورود جبهه تركمن هاى عراق و حزب اسلامى كردستان، حزب كمونيست و حزب سوسياليست به مبارزات انتخاباتى قطعى به نظر مى رسد. در كركوك كه تركمن ها مدعى آن هستند كشمكش هايى وجود دارد و «آيدين بياتلى» رهبر تركمن هاى عراق بر اين نظر است كه «ساختار قومى و جمعيتى (دموگرافيك) در منطقه به نفع كرد ها در حال برهم خوردن است و در اطراف كركوك شهرك ها و چادر هاى جديدى در حال ايجاد است كه در بين اهالى آنها برگه هاى انتخاباتى توزيع شده است در حالى كه اين برگه ها به محله هاى تركمن نشين كركوك نرسيده است.» تركمن هاى كركوك و تل عفر نيز به ائتلاف با شيعيان گرايش دارند. در پايان ژانويه ۲۰۰۵ شاهد سه نوع انتخابات در عراق خواهيم بود:
۱-انتخابات سراسرى.
۲-انتخابات محلى.
۳-انتخابات شمال عراق (كردستان عراق).
اين انتخابات در يك روز و به طور همزمان انجام خواهد شد كه طى آن مقامات ملى و محلى به همراه ۲۷۵ عضو پارلمان آتى عراق انتخاب خواهند شد.
http://www.sharghnewspaper.com/840616/html/world.htm#s293526
روزنامه شرقِِ- چهارشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۸۴ - - ۷ سپتامبر ۲۰۰۵
دولت آمريكا و فرداى كاترينا
احمد هاشمى
«كاترينا» يكى از انواع توفان هاى گردبادى قدرتمند است كه شديدترين نوع آن در سال ۱۹۷۰ _ هاريكن بنگلادش _ ۵۰۰ هزار نفر را كشت. در حالى كه آمار قربانيان كاترينا حدود ۱۰ هزار نفر تخمين زده مى شود خسارات وارد شده هم ۱۰۰ ميليارد دلار برآورد شده است و بيش از يك ميليون نفر منطقه را ترك كرده اند. كاترينا ضمن غرق كردن ۵۷ كشتى نفتى ايالات متحده قيمت فرآورده هاى نفتى را در اين كشور ۲ تا ۳ برابر افزايش داده و همچنين خطر بيمارى هاى واگيردار، با توجه به وجود پراكنده اجساد قربانيان در سطح شهر بسيار جدى است.
پيش بينى وقوع توفان از يك هفته قبل توسط كارشناسان امر اعلام شده بود زيرا كه اين منطقه توفان خيز با حوادثى اينچنينى بيگانه نيست ولى مقامات آمريكايى فكر نمى كردند توفان بتواند ديواره ساحلى و سدهاى اطراف شهر نيواورلئان را تخريب كرده و در سطح گسترده اى شهر را زير آب برده و اكثر خانه ها را ويران سازد.
از نظر مردم مشكل اساسى تاخير دولت مركزى آ مريكا در وارد عمل شدن و رسيدگى به توفان زده ها است كه انتقادات شديدى را متوجه دولت بوش ساخته است و انبوه سياهان نيواورلئان در مقابل دوربين هاى تلويزيونى فرياد برمى آورند كه بوش عراق را رها كند و فكرى به حال آنها كند. اقليت سفيد اين شهر ۴/۱ ميليون نفرى _ كه ۷۰ درصد آنان را سياهان تشكيل مى دهند _ طبقه متوسط و بالاى شهر را تشكيل مى دهند و اكثراً شهر را تخليه كرده بودند در نتيجه بيشتر قربانيان از سياهان هستند. هنوز يك سالى از حادثه مرگبار سونامى در آسيا نمى گذرد كه در خليج مكزيك و در سه ايالت جنوب شرقى آمريكا و به خصوص نيواورلئان فاجعه مشابه ديگرى به وقوع پيوسته است. شهر نيواورلئان به علت معمارى و فرهنگ اروپايى خود براى گردشگران داراى جاذبه است زيرا زمانى به دولت هاى فرانسه و اسپانيا تعلق داشته و بدين جهت لقب «اروپايى ترين شهر» آمريكا را با خود به همراه دارد. ولى هم اكنون اين شهر وضعيت فاجعه بارى را مى گذراند:
در بيمارستان ها وضعيت آب و برق و وسايل نقليه مختل است، درماندگى و عمق فاجعه به حدى است كه گويا اينجا اعماق آفريقا است، چه اكثر ساكنان و باقى ماندگان شهر هم سياهپوست هستند و كمتر نشانى از صنعتى ترين و ثروتمندترين كشور جهان در آن ديده مى شود. سطح آب ها در نيواورلئان تا ۶ متر بالا آمده است و قتل و تجاوز به عنف در جريان است.
پليس قادر به جلوگيرى از غارتگرى نبوده و اشرار و اوباش مسلح در سطح شهر به جنايت و عرض اندام مى پردازند. فرماندار مى سى سى پى بزرگى تراژدى كاترينا را به بمباران اتمى هيروشيما در ۶۰ سال پيش تشبيه كرده است. اين فاجعه كه در منطقه جهان سوم آمريكاى ثروتمند به وقوع پيوسته «شرمسارى ملى» براى دولت بوش به همراه داشته است. اين حوادث در كشورى رخ داده اند كه ابرقدرت تكنولوژى و علمى جهان است. كشورى كه به بهانه حمايت از اقتصاد و صنعت شكوفاى خود از امضاى «معاهده كيوتو» سر باز زده و در جهت ممانعت از روند روزافزون افزايش دماى كره زمين كه تعادل زيستى را بر هم مى زند هيچ اقدامى به عمل نياورده است.
بنابر محاسبات آژانس فضايى اروپا (ESA) وسعت سوراخ لايه ازن از سال ۲۰۰۰ به اين سو به بيشترين ميزان خود و به اندازه قاره اروپا رسيده است كه اصلى ترين عامل اين افزايش مربوط به گازهاى گلخانه اى است كه آينده حيات بشرى را با خطر مواجه ساخته است، گازهايى كه آمريكاى صنعتى اصلى ترين توليدكننده آن است زيرا كه بيش از نيمى از انرژى جهان را مصرف مى كند. در منطقه نيواورلئان كه از مراكز توريستى محسوب مى شود طبيعت دچار دستكارى هاى زيادى شده است. مناطق جنگلى مورد استفاده و تخريب واقع شده و بهره بردارى بى رويه از آب رودخانه مى سى سى پى دلتاى مى سى سى پى را دستخوش تغيير كرده است. ارمغان شوم افزايش آسيب لايه ازن، از بين بردن جنگل ها و تغيير جريان هاى آبى اقيانوس، هموار كردن مسير براى بلاياى طبيعى و از آن جمله توفان كاترينا و خلع سلاح بشر در مقابل اين بلايا است.
• كاترينا و كوتاهى دولت بوش
در سال ۱۹۹۵ و به دنبال كشته شدن ۶ تن در نتيجه سيلى كه در منطقه به وقوع پيوست از بودجه فدرال مبلغ ۱۰۰ ميليون دلار براى ايجاد صندوق مبارزه با حوادث طبيعى مثل توفان در اين منطقه ساحلى اختصاص داده شد. اما به بهانه اشغال عراق اين مبلغ از سال ۲۰۰۴ به ميزان ۴۰ ميليون دلار كاهش يافت ولى در همين زمان دولت بوش براى پيوند دادن ايالت آلاسكا به جزيره اى خالى از سكنه در نزديكى آن دستور ساخت پلى به مبلغ ۲۳۰ ميليون دلار از بودجه ويژه را صادر كرد. در حالى كه اكنون ضررهاى مادى حوادث كاترينا به ۱۰۰ ميليارد دلار بالغ شده است. از ديگر موارد انتقاداتى كه متوجه بوش است عدم اقدام به موقع و سريع پس از وقوع حادثه بوده است به طورى كه ۴ _ ۳ روز پس از وقوع حادثه اولين گروه هاى امداد و نجات وارد محل شدند. پيشتر هم اشاره شد كه دولت بوش به بى اعتنايى به محيط زيست و ناديده گرفتن قوانين زيست محيطى و در عوض افزايش بودجه دفاعى و نظامى متهم است. از جمله اينكه پيمان كيوتو كه توسط دولت كلينتون مورد پذيرش و براى تصويب نهايى به كنگره آماده شده بود در دولت بوش به كنارى نهاده شد و بوش از امضاى آن خوددارى كرد و مانند دوران مك كارتيسم و با طرح بهانه هاى امنيتى به هشدارها و نگرانى هاى شخصيت هاى دانشگاهى و علمى وقعى نهاده نشد. همچنين اعتبارات و پژوهش هاى مربوط به مسائل زيست محيطى به حاشيه رانده شدند.
از ديگر اقدامات بوش از افزايش هزينه هاى نظامى و كاهش بودجه بخش هاى ديگر و از جمله محيط زيست اينكه پنج هزار سرباز «واحدهاى محافظ ملى» در منطقه نيواورلئان كه براى مقابله با وضعيت هاى اينچنينى تربيت شده بودند در هنگام وقوع فاجعه در قالب آنچه كه بوش «ارتش آزادى بخش» مى نامد در بغداد به سر مى بردند و از اين تعداد حدود ۳۰۰ نفر پس از ۴ روز تاخير از عراق به نيواورلئان بازگشته اند.
• شوك نفتى كاترينا
روزنامه نيويورك تايمز در مقاله اى در شماره ۴ سپتامبر ۲۰۰۵ به تاثيرات كاترينا بر قيمت نفت پرداخته است و در آن اشاره مى كند كه نفت در ساعات شب ۵۰ درصد يا بيشتر افزايش مى يابد. رئيس جمهور خواهان صرفه جويى در مصرف انرژى در خانه ها و حذف رانندگى هاى غيرضرورى شده است. اقتصاددانان هشدار مى دهند كه افزايش هزينه هاى انرژى مطمئناً رشد اقتصاد را كاهش و حتى ممكن است آن را كاملاً متوقف كند.» نويسنده روزنامه سپس به مقايسه وضعيت فوق با دوران تحريم نفتى اعراب در ۳۰ سال پيش مى پردازد كه پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل موسوم به يوم كيپور به وقوع پيوست. دانيل يرگين هم كه برنده جايزه پوليتزر است معتقد است شباهت هاى زيادى بين وضعيت كنونى اقتصادى و انرژى آمريكا و سال ۱۹۷۳ وجود دارد. جان فلمى اقتصاددان برجسته در موسسه نفتى آمريكا نيز بر اين نظر است كه «ما در وضعيت ناشناخته اى قرار داريم، ما وضعيت اينچنينى را پس از سال هاى ۱۹۸۰ مشاهده نكرده ايم.» او در واقع به شوك نفتى دوم كه با سقوط رژيم شاه و استقرار جمهورى اسلامى در ايران و آغاز جنگ هشت ساله عراق عليه ايران شروع مى شود اشاره مى كند كه قيمت هر بشكه نفت به حدود ۴۰ دلار رسيد كه معادل ۸۶ دلار كنونى است.
اما اين بار مشكل اصلى آمريكا پالايشگاه هاى نفتى است كه پس از توفان كاترينا در تامين فرآورده هاى نفتى دچار مشكل شده اند. از سال ۱۹۷۶ پالايشگاه هاى جديدى در ايالات متحده ساخته نشده اند و تعداد پالايشگاه هايى كه بيش از ربع قرن پيش ساخته شده اند به نصف تقليل يافته و به رقم ۱۴۹ عدد رسيده است. اين درحالى است كه در دوره زمانى مشابه مصرف بنزين در آمريكا ۴۵ درصد افزايش يافته و به ۵/۹ ميليون بشكه در روز رسيده است. لذا با توجه به اينكه بسيارى از تاسيسات و پالايشگاه هاى نفتى آمريكا كه در سواحل اين كشور قرار دارند در اثر توفان سهمگين كاترينا آسيب ديده اند. به نظر مى رسد مصرف كنندگان انرژى و به طور كلى اقتصاد آمريكا روزهاى سختى را پيش رو داشته باشند زيرا كه بحران هاى انرژى ۱۹۷۳ و ۸۰- ۱۹۷۹ وابسته و شكننده بودن اقتصادهاى صنعتى به نفت را آشكار ساخته اند.
http://www.sharghnewspaper.com/840523/html/world.htm
روزنامه شرقِِ- يكشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴ - - ۱۴ اوت ۲۰۰۵
يادداشت
وهابيت و مدرسه هاى پاكستانى
احمد هاشمى
مدرسه ها از دير باز نقش مهمى در تحولات سياسى- اجتماعى جوامع اسلامى بر عهده داشته اند و به جرات مى توان گفت تا همين يكى دو قرن اخير بيشترين سهم را در جهت دهى فكرى به مردم اين جوامع داشته و نقطه اتكاى اصلى توده ها از منظر تغذيه فكرى- عقيدتى و سياسى بوده اند. در اينجا مراد از مدرسه مكان هايى است كه در گذشته براى پرورش و رشد و نمو مفاهيم و عالمان دينى در جوامع اسلامى مورد استفاده قرار مى گرفته اند كه در برخى موارد با اندك تغييراتى هم اكنون نيز به حيات خود ادامه مى دهند و بعضاً نام هاى متفاوتى را با خود به يدك مى كشند مثلاً در ايران بيشتر به «حوزه هاى علميه» معروف هستند و در تركيه به مدرسه هاى «امام خطيب» و يا در كشور مصر از مدرسه دينى قديمى و پرنفوذ الازهر به عنوان جامعه يا «دانشگاه الازهر» ياد مى شود. اين مدرسه هاى علوم دينى در دوران معاصر با شوك حاصل از تحولات جديد مربوط به نوسازى و مدرنيته در كشور هاى اسلامى مواجه شده و واكنش هاى متفاوتى از خود نشان دادند. يكى از كشور هاى اسلامى كه مدرسه جايگاه بسيار رفيعى را در ايفاى نقش هاى اجتماعى- سياسى به خود اختصاص داده كشور پاكستان است.
با حملات تروريستى لندن مسئله «مدرسه هاى پاكستان» مجدداً به موضوع روز تبديل شد. در اين كشور برخى از مدرسه ها (در مفهوم سنتى آن) مانند دانشگاه هاى دينى هستند و برخى ديگر هم مانند كلاس هاى طولانى مدت آموزش قرآن. در پاكستان اين مدرسه ها از ديدگاه ايدئولوژيك هم يك دست نيستند. مدرسه هايى وجود دارند كه داراى ديدگاه هاى وهابى- سلفى و تغذيه كننده تروريسم هستند (مانند مدارس سپاه سحابه و لشكر جنگوى) و مدرسه هاى كلاسيك آموزش علوم دينى هم بمانند آنچه كه در كشور مان تحت عنوان حوزه هاى علميه از آنها ياد مى شود وجود دارند (مانند مدارس نهضت جعفرى شيعيان پاكستان). مدارسى هستند كه از طرف حكومت پاكستان مورد اصلاحات و تغييرات قرار گرفته و تحت كنترل وزارت آموزش اين كشور درآمده اند و دانش هاى نوينى چون رياضيات، فيزيك و جغرافيا هم در آنها تدريس مى شود.
در جهان اسلام «مدرسه» به عنوان نهاد آموزشى بسيار قديمى مطرح است و قديمى ترين آنها را مى توان در ايران، شبه قاره هند، تركيه و برخى كشورهاى جهان عرب (مصر و عراق) مشاهده كرد. اما در شبه قاره هند (پيش از تاسيس كشور پاكستان) اولين حركت شبه نظامى وهابى در ميان مسلمانان اين شبه قاره در سال هاى دهه ۱۸۲۰ و توسط «احمد بارلوى» آغاز شد. او كه يك مسلمان ميانه رو بود طى سفرى به حج خط فكرى وهابيگرى را برگزيد و پس از بازگشت به هند در شهر «پاتنا» مدرسه وهابى خود را تاسيس كرد و در سال ۱۸۲۶ عليه سيك ها اعلان «جهاد» كرد و مريدان و پيروان خود را به افغانستان فرستاد. بدين وسيله و با كاشت بذرهاى تفكر افراطى در اين كشور زمينه هاى پيدايى طالبان در قرن بيستم فراهم شد. اما حركت بارلوى در ميان مسلمانان هند (پاكستان امروزى) طرفداران زيادى پيدا نكرد و تفكر مدرسه هاى اصلاح طلب و ميانه رو موسوم به «دوبندى» بيشتر رايج بود و اين تفكر از «مدرسه دارالعلوم» واقع در شهر «دوبند» كه وابسته به موسسات عالى آموزش دينى علماى سنى بود سرچشمه مى گرفت. يكى از ريشه هاى عمده حركت هاى تروريستى امروزى به مدرسه هاى ميانه رو دوبندى در آن زمان برمى گردد.
با تكيه بر مقالات نشريه «كريستين ساينس مانيتور» در شماره ۲۷ جولاى ،۲۰۰۵ براى راديكاليزه شدن مدرسه ها در پاكستان و ديگر كشورهاى اسلامى مى توان به سه دليل اشاره كرد: ۱- اثرات و پيامدهاى فاكتور «جهاد»ى كه پس از اشغال افغانستان توسط روس ها و با حمايت آمريكا از مجاهدين افغان آغاز شد. ۲- همزمان با افزايش احساسات مداخله گرانه اى كه انقلاب ۱۹۷۹ ايران ايجاد نمود (مانند ايده صدور انقلاب) به منظور جلوگيرى از اشاعه اين انقلاب شيعى فاكتور ميليتاريسم وهابى نيز تقويت شد. ۳- حمايت همه جانبه آمريكا از اين دو فاكتور فوق الذكر. اين نشريه، در ادامه از كتاب رياضيات اين مدرسه ها كه توسط آمريكايى ها و با هدف مقابله با انقلاب ايران و حمايت از جهاد افغان ها بر ضد روس ها تهيه شده بود يك مثال مى آورد: «يك گلوله كلاشنيكف در هر ثانيه ۸۰۰ متر مسافت را طى مى كند. اگر يك روس در فاصله ۳۲۰۰ مترى يك مجاهد قرار گرفته باشد و مجاهد سر روس را مورد هدف قرار داده باشد در عرض چند ثانيه آن روس را نقش بر زمين خواهد كرد؟» مدرسه هاى پاكستان، خواه افراطى، خواه ميانه رو و خواه خوشبين به غرب در اين دوره ميليتاريزه شدند. همان طور كه اين نشريه مى افزايد: در نتيجه، كلاس هايى كه توسط اين مدرسه هاى جهادگر براى ميليون ها پناهنده افغان در پاكستان تدارك ديده شده بود و حمايت از اين كلاس ها توسط مدرسه هاى پاكستان و مربيانى كه از عربستان سعودى مى آمدند، همه كمك كردند تا نظامى ترين و خشن ترين شيوه وهابى گرى وارد اين مدرسه ها شود و بدين وسيله شبكه بسيار گسترده پرورش دهنده ميليتاريسم شكل گيرد و بدين صورت بن لادن ها، عبدالله عظام ها و ايمن الظواهرى ها با حمايت آمريكا و به عنوان مارهايى در آستين آن، پرورش يافتند. «جان اپوسيتو» (John Eposito) محقق و اسلام شناس معروف، بر اين نظر است كه در حالى كه جريان فكرى دوبندى كه با هدف سازگارى دادن بين اسلام سنتى و مقتضيات زندگى نوين در قرن ۱۹ به يك حركت اصلاح طلبانه و رفرميستى مبادرت ورزيده بود، به دلايلى از قبيل جنگ افغانستان، فاكتور سعودى و تشكيل جبهه وهابى براى مقابله با انقلاب ايران وهابيزه شده و به طور روزافزونى طريق افراط در پيش گرفت و رژيم طالبان هم از طرف «طلبه هاى» افغان كه در اين نوع از مدرسه هاى پاكستان آموزش ديده بودند، ايجاد شد. او چنين به ارائه آمار مى پردازد: فقط در دوره بين سال هاى ۱۹۹۴ و ۱۹۹۹ بين ۸۰ الى ۱۰۰ هزار پاكستانى در اينگونه مدارس آموزش ديدند. در اينگونه مدارس، مهمتر از تعداد آموزش ديدگان، بحث روح «جهاديسم» است كه جهاد را با ترور همسان مى انگارد. اين روحيه است كه انسان هاى غير نظامى و بى گناه را در حملات انتحارى شرم الشيخ، لندن، مادريد، استانبول و نيويورك به قتل مى رساند و ترور را امرى مقدس و يا حداقل مجاز مى شمارد. با وجود اعلام برائت دولت پاكستان از اين گروه ها و محكوم كردن حركات و عمليات تروريستى، اين سيستم آموزش دينى اين كشور است كه براى دولت آن و جامعه جهانى دردسرساز و بعضاً فاجعه آفرين شده است. هرچند كه بحث تروريسم و مدرسه هايى كه آن را تئوريزه مى كنند فقط محدود و محصور به اين كشور نيست. به هر روى، به نظر مى رسد كه موضوع «مبارزه با تروريسم» كه نومحافظه كاران كاخ سفيد به رهبرى بوش داعيه پرچمدارى آن را دارند موضوعى پيچيده و ريشه دار است و مستلزم يك مبارزه عمدتاً نرم افزارى براى تغيير گسترده از سيستم آموزشى گرفته تا بهبود وضعيت اقتصادى در كشورهاى مستعد تروريسم و از جمله پاكستان است. چه، تغييراتى كه در بردارنده عناصر بنيادين براى تحول نباشند ساده انگارانه بوده و در بلندمدت قادر به گره گشايى و حل مشكلات مربوط به «تروريسم بين المللى» نخواهد بود.
http://www.sharghnewspaper.com/840518/html/world.htm#s274509
روزنامه شرقِِ- سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴ - - ۹ اوت ۲۰۰۵
يادداشت
تعامل نوين لندن _ بلفاست
احمد هاشمى
بريتانيا كه هنوز از شوك حاصل از عمليات تروريستى چندى پيش لندن به خود نيامده است، شوكى ديگر ولى اين بار از نوع شادى بخش را تجربه مى كند. ارتش جمهوريخواه ايرلند (IRA) كه براى پايان دادن به موجوديت بريتانيا در ايرلند شمالى به مدت ۳۵ سال وارد نبردى مسلحانه با لندن شده بود، اعلام كرد كه به مبارزه مسلحانه خود پايان مى دهد. گرچه پايان يافتن مبارزه مسلحانه IRA از پيشتر هم انتظار مى رفت ولى اين تحول در بحبوحه خبرهاى مربوط به جست وجو و دستگيرى برخى مسلمانان جوان عامل بمب گذارى هاى لندن، اين خبرها را تحت الشعاع خود قرار داد. زيرا وضعيتى كه پس از اعلام آتش بس توسط IRA پيش آمده تنها براى بريتانيا و ايرلند داراى اهميت نبوده، بلكه دربردارنده درس هايى براى ديگر كشورها است. كادر رهبرى IRA كه به اعضاى خود دستور تحويل سلاح هايشان را داده است اعلام كرد كه مبارزه خود را از راه هاى سياسى و دموكراتيك پى خواهد گرفت و دستور داد كه تمامى واحدهاى IRA سلاح هاى خود را تحويل داده و فقط رويكرد سياسى صلح طلبانه را توسعه دهند. تونى بلر نخست وزير بريتانيا در ارزيابى بيانيه IRA گفت كه اين روز در جزيره ايرلند به عنوان روزى كه «صلح جاى جنگ» و به عبارت ديگر «سياست جاى ترور» را مى گيرد، مى تواند وارد تاريخ بشود. «جرى آدامز» رهبر شاخه سياسى IRA موسوم به «شين فين» هم اين رويداد را به عنوان نقطه عطفى در جست وجو براى عدالت و صلحى پايدار در ايرلند دانست. جرى آدامز تعهد شين فين براى تلاش در راستاى ايجاد يك ايرلند متحد را تكرار ولى اعلام كرد كه مبارزات آزاديبخش ملى از روندهاى متفاوتى مى گذرد كه زمانى مقاومت مسلحانه صورت مى گيرد و زمانى هم يگانگى و وحدت پيش مى آيد و جنگ در گذشته باقى مى ماند. اين رويداد در نشريات بريتانيا مثبت ارزيابى شد و به عنوان گامى تاريخى از آن ياد شد. به عنوان مثال در يك تفسير از روزنامه اينديپندنت به طور خلاصه چنين آمده است: «درس هايى كه در روند مربوط به ايرلند شمالى قابل آموختن هستند، در مورد موضوع ضرورت چگونگى تفسير متعصبان اسلامگرا مى تواند به عنوان الگو مطرح باشد. در گذشته بى نتيجه بودن اتخاذ سياست هاى سختگيرانه و ناديده گرفتن عدالت در زمينه مبارزه با تروريسم مشاهده شده است. حكومت و قوه قضائيه براى جلوگيرى از تكرار همان اشتباهات مجبور به تلاشى پيگير هستند. » در مدت ۳۵ سال فعاليت سازمان IRA كه با هدف پايان دادن به موجوديت بريتانيا در ايرلند شمالى مبارزه اى مسلحانه را آغاز كرد، نزديك به دو هزار نفر جان خود را از دست داده و هزاران نفر هم زخمى شدند. اينديپندنت معتقد است كه در اين مدت دولت بريتانيا متوجه شده كه با استفاده از روش هاى قهرآميز و سختگيرانه نخواهد توانست اين مسئله را حل كند. شين فين شاخه سياسى IRA هم با گذشت زمان پى برد كه با اتخاذ مشى ترور نخواهد توانست به اهدافش برسد. در واقع هر دو طرف دير زمانى است كه از مجراهاى مختلف با يكديگر ديدار و گفت وگو داشته اند و در نتيجه اين ديدارها در ماه آوريل سال ۱۹۹۸ تفاهم نامه اى در ايرلند شمالى تحت عنوان «جمعه خوب» (Good Friday) به امضاى دو طرف رسيد. ولى با وجود امضاى اين تفاهم نامه خونريزى ها و درگيرى هاى متعددى صورت گرفت و روند صلح به دفعات متوالى با وقفه مواجه شد ولى هدف نهايى تغيير نيافت. حكومت انگليس براى حل مسئله از طريق مذاكره و گفت وگو مصمم بود. تنها مشكل مسئله تحويل سلاح IRA و ديگر گروه هاى مسلح بود. IRA براى اين امر آماده نبود و نمى خواست با خلع سلاح شدن ظاهرى تسليم شده از خود بروز دهد. با گذشت زمان آتش بس اعمال شد و براى استقرار مجدد روند صلحى كه با وقفه مواجه شده بود IRA تصميم به تحويل كامل سلاح هاى خود گرفت. اكنون براى آغاز روند جديد و تشكيل يك حكومت خودمختار با مختصات نوين در ايرلند شمالى انتظار مى رود كه مجلس تعطيل شده آن بازگشايى شود. در عين حال ارتش انگليس هم شروع به از ميان برداشتن مراكز امنيتى و بازرسى خود در ايرلند شمالى كرده است. اكنون گام هايى كه براى روند عادى سازى ضرورى هستند در حال مشخص شدن هستند و دولت بريتانيا خود را براى تدوين قانونى كه بازگشت اعضاى IRA به خانه هايشان را در پاييز آينده پيش بينى مى كند آماده مى كند. در اين روند دو مسئله مهم ديده مى شود:اول فهم اينكه اختلافات و مناقشات اينچنينى با جهت گيرى هاى توام با خشونت و فشار و سركوب قابل حل نخواهد بود. دوم وجود اراده سياسى در طرفين براى حل مسئله از طريق گفت وگو و مذاكره و با روش صلح آميز. اكنون پس از ۳۵ سال مبارزه مسلحانه رهبران دو كشور يعنى هم نخست وزير بلر و هم جرى آدامز رهبر شين فين بر اين نظرند كه مبارزه سياسى با رويكرد دموكراتيك و صلح آميز تنها راه حل اين مسئله است
http://www.sharghnewspaper.com/841015/html/world.htm
روزنامه شرقِِ- پنجشنبه ۱۵ دى ۱۳۸۴ - - ۵ ژانويه ۲۰۰۶
نگاه
الفباى لاتين براى كردها
احمد هاشمى
سقوط رژيم بحث ها و گمانه زنى هاى بسيارى را پيرامون آينده سياسى و جايگاه و نوع چينش نيروها و ساختار قدرت به دنبال آورد. يكى از مباحثى كه تا به امروز در صدر مباحث و نگرانى هاى منطقه اى بوده است، موضوع كردها در شمال عراق است.
كشورهاى همسايه و به ويژه تركيه به تحولات عراق پس از صدام با شك و ترديد نگريسته و نگرانى و دغدغه هاى امنيتى خود را از اين بابت مخفى نكرده اند. واقعيت اين است كه هرگونه تحولى در شمال عراق محدود به كردستان عراق نبوده و تاثيرات خود را بر منطقه و به ويژه تركيه، ايران و سوريه _ با جمعيت قابل ملاحظه اقليت كرد _ خواهد گذاشت. آنچه به اين نگرانى ها دامن مى زند، روابط تنگاتنگ و اتحادگونه كردهاى اين خطه از عراق با قدرت هاى خارجى به ويژه آمريكا و اسرائيل است كه احتمالاً خواب هايى را براى تغيير حاكميت كشورهاى منطقه ديده اند.ملى گرايى كردى كه در واكنش به جريانات ناسيوناليستى ديگر ملت هاى عمده خاورميانه از قبيل ملى گرايى عربى در عراق و ملى گرايى تركى در تركيه گرايش قابل توجهى به راديكاليسم دارد، با ولع زيادى خواهان پررنگ كردن تمايزات خود از ديگر قوميت هاى منطقه (بيگانه سازى) است.كردهاى عراق براى رسيدن به اين هدف (بيگانه سازى) در گذشته گام هاى چندى برداشته اند.به عنوان مثال با اصرار كردها و با حمايت مستقيم و غيرمستقيم دولت هاى غربى و به ويژه آمريكا در قانون اساسى جديد عراق منطقه كردستان داراى پارلمان، زبان، دولت و پرچم خاص خود است. قانون اساسى عراق همچنين وجود دو مليت عرب و كرد و دو زبان عربى و كردى را در اين كشور به رسميت مى شناسد. علاوه بر اينها رهبران كرد بارها اعلام كرده اند كه اجازه ورود ارتش عراق به منطقه كردستان و همچنين اجازه نصب پرچم عراق در اين منطقه را به دولت مركزى بغداد نخواهند داد.
اين فرآيند روند واگرايى بين عراق و منطقه كردستان را بيش از پيش افزايش داده، به طورى كه منطقه كردنشين جزيى از جهان عرب و عضو اتحاديه عرب نيست. (جالب اينجا است كه وزير خارجه كردتبار عراق مجبور به شركت در بسيارى از نشست هاى عربى و به ويژه اجلاس عرب مى شود _ زيرا وزارت خارجه به عنوان سهم كردها در نظر گرفته شده است.) ولى آنچه فرآيند واگرايى را شتاب خواهد داد، مسئله تغيير الفباى كردى از عربى به لاتين است كه چندى است به طور جدى در محافل سياسى كردستان عراق مطرح شده است.در اولين مرحله دولت بارزانى كار آموزش الفباى لاتين به ۸۰۰ معلم كرد را به انجام رسانده است و طبق برخى اخبار به زودى آموزش الفباى لاتين توسط اين معلمان در پنجاه مدرسه آغاز خواهد شد.اين تغيير الفبا گرايش هاى ايدئولوژيك و وابستگى هاى سياسى رهبران كردها را منعكس مى كند. تغيير حروف الفباى عربى به لاتين در زبان كردى از انفكاك سياسى منطقه كردستان از تماميت عراق فراتر خواهد رفت و به معنى جدايى كردها از چارچوب تمدنى اسلامى است كه آن را با عرب ها و ديگر اقوام عمده سهيم هستند و بدين ترتيب تغيير الفبا به مفهوم جدايى كردها از ميراث چندصدساله اى كه تاريخ، فرهنگ و هويت آنها را شامل مى شود، خواهد بود.با دگرديسى فرهنگى كردهاى عراقى كه بدين وسيله با فرهنگ منطقه بيگانه شده ولى به شكل قشر نخبه پرنفوذى درمى آيند يكى از مهم ترين خواسته هاى غرب براى همگرايى بيشتر آن منطقه با خود در منطقه آشوب زده و بى ثبات خاورميانه برآورده خواهد شد.به عبارت ديگر تغيير الفباى شمال عراق و به دنبال آن جدايى از تعلقات فرهنگى گذشته خود و خاورميانه در عمل تاثيرات ژرف ترى از تجزيه سياسى پديد خواهد آورد.با اين فرآيند كه ارتباطات فرهنگى و معنوى كردهاى عراق با منطقه قطع خواهد شد، ديگر ضرورت و امكانى براى باقى ماندن آنها در چارچوب تماميت ارضى عراق وجود نخواهد داشت زيرا نمى توان يك واحد سياسى را از تعلقات و چارچوب فرهنگى آن جدا نگريست.همانند ديگر ملى گرايان منطقه، ملى گرايان كرد هم عمدتاً به بخش غرب گراى جامعه كرد تعلق دارند. جريانات ملى گرا در خاورميانه كه واگرايى از فرهنگ و تمدن اسلامى و بازگشت به هويت هاى باستانى و همگرايى با فرهنگ عربى را در پيش مى گيرند، به طور همزمان راه را براى تجزيه و جدايى هموار مى كنند. تاريخ معاصر نشان داده است كه اين جريان درگيرى داخلى، آشوب و خصومت را به دنبال خود به همراه داشته است. پروژه «بيگانه سازى» كه در شمال عراق در جريان است نيز به سختى مى تواند فارغ از اين پيامدهاى مخرب باشد.
منبع: روزنامه شرق http://www.sharghnewspaper.com/841006/html/world.htm
سه شنبه ۶ دى ۱۳۸۴ - - ۲۷ دسامبر ۲۰۰۵
ضدآمريكايى ها در آمريكاى لاتين پيروز مى شوند
احمد هاشمى: انتخابات رياست جمهورى بوليوى چندى پيش برگزار شد و اوو مورالس توانست پيروز انتخابات اين كشور ۸/۸ ميليون نفرى آمريكاى لاتين باشد.اين كانديدا در انتخابات قبلى هم در ميان تعجب همگان دوم شد. در عرصه سياست خارجى ضديت با برترى جويى آمريكا، ضديت با جهانى شدن و مخالفت با سياست هاى صندوق بين المللى پول (IMF) اركان اساسى انديشه ها و برنامه هاى مورالس را تشكيل مى دهد.كشور بوليوى كه در سال ۱۸۲۵ و به رهبرى قهرمان ملى سيمون بوليوار و در نتيجه قيام بر عليه اشغالگران اسپانيايى به استقلال دست يافته است، تاكنون ۱۸۸ بار كودتا را تجربه كرده است. در سه سال اخير در اثر فشارهاى اجتماعى و سياسى دو رئيس جمهور مجبور به بركنارى شده اند. بى ثباتى سياسى استفاده از ذخاير گازى ۲۵۰ ميليارد دلارى در اين كشور را ناكارآمد كرده است و در حالى كه درآمد سرانه در اين كشور ۹۰۰ دلار است حدود نيمى از مردم با درآمد ۲ دلارى در روز گذران زندگى مى كنند. فقر اقتصادى، توليد گياه كوكا را كه كوكائين از آن استحصال مى شود، تبديل به پيشه اصلى بسيارى از مردم كرده است هر چند كه بر اثر فشارهاى آمريكا محدوديت هايى براى آن ايجاد شده است.تا به امروز، با بوميان رنگين پوست اين كشور كه با توليد كوكا خود را سرپا نگه داشته اند به عنوان شهروندان درجه دو برخورد شده است.اوو مورالس كه فرزند يكى از همين خانواده هاى بوميان توليدكننده كوكا است قول داده كه وضعيت موجود را تغيير دهد. او كه بر مخالفت خود با استعمار نوين و سياست هاى اقتصادى نوليبرال تاكيد دارد درصدد ملى كردن منابع غنى گاز طبيعى كشور و ترسيم برنامه اقتصادى مستقل از IMF است تا وضعيت اقتصادى بخش زيادى از مردم را بهبود بخشيده و به تبعيضات بر عليه بوميان اين كشور خاتمه دهد. در بحث سياست خارجى هم، او در اولين سخنرانى هاى خود به انتقاد از سياست تك جانبه گرايى بوش پرداخته و از سياست مستقلانه و مقاومت طلبى كاسترو رهبر كوبا در مقابل آمريكا تمجيد كرده است.
• جبهه مخالفت آمريكاى لاتين با آمريكا
با روى كار آمدن مورالس در بوليوى حلقه جديدى به جبهه مخالفت با سياست هاى آمريكا و IMF افزوده شده است. كشور ونزوئلا كه با بهره گيرى از افزايش درآمدهاى نفتى _ طبق اظهارات هوگو چاوس _ اجراى سياست «سوسياليسم قرن بيست و يكمى» خود را آغاز كرده است با همراهى كشور كوبا سياست خارج كردن آمريكاى لاتين از جايگاه «حياط خلوت» آمريكا را برنامه اصلى خود در سياست خارجى اش قرار داده است و گام هايى را در جهت ايجاد اقتصاد، سياست خارجى و حتى رسانه واحد و مشترك در اين منطقه برداشته است.بنا به نظر كارشناسان آمريكاى لاتين، با توجه به ايجاد موجى از مخالفت ها با برترى طلبى آمريكا كه اولين پيامد آن پيروزى مورالس در بوليوى بوده است در انتخابات رياست جمهورى پرو در آوريل ۲۰۰۶ شانس پيروزى ملى گرايى ضدامپرياليست، «اولينتا هو مالا» بسيار بالا ارزيابى مى شود. در انتخابات نوامبر ۲۰۰۶ در نيكاراگوئه هم رهبر جنبش ساندينيست دانيل اورتگا بخت اول پيروزى را دارا است. اين در حالى است كه گفته مى شود در انتخابات رياست جمهورى مكزيك در جولاى ۲۰۰۶ مانوئل لوپز اوبرادو نامزد چپ ها داراى شانس بالايى براى پيروزى است.به نظر مى رسد در اثر موجى كه در آمريكاى لاتين و در واكنش به سياست هاى بوش و سياست هاى اقتصادى IMF ايجاد شده است جبهه مخالفت با آمريكا در حال به دست گرفتن قدرت در اين كشورها است. حتى در كشورهاى بيشتر ليبرال از قبيل برزيل و آرژانتين هم مخالفت با ليبرال سازى اقتصادى از نوع آمريكايى شتاب گرفته و سياست هاى بومى و مستقل از IMF در پيش گرفته شده است، به طورى كه برزيل اعلام كرده تمامى بدهى هاى خود را به IMF يكجا پرداخت خواهد كرد.روند فزاينده مخالفت با سياست هاى مداخله جويانه جورج بوش در آمريكاى لاتين در حال برهم زدن ساختار و نظم موجود در اين منطقه حياتى براى ايالات متحده است. اگر پيش از اين آمريكا فقط نگران تحولات داخلى در همسايه جنوبى خود (كوبا) بود اكنون بايد اين نگرانى را به كل منطقه تعميم دهد.
http://www.sharghnewspaper.com/830115/middle.htm#s37767
طرح خاورميانه بزرگ یا الگوی مبارزه مشترک اروپا و آمریکا
روزنامه شرقِِ- شنبه ۱۵ فروردين ۱۳۸۳
احمد هاشمي*: طرح خاورميانه بزرگ كه در آمريكا شروع به طراحي آن شده است، چيست؟
آيا گام هاي اوليه براي مبارزه با به اصطلاح فاشيسم سبز (مانند آنچه كه در دوره جنگ سرد به مدت نيم قرن نبردي سيستماتيك را شاهد بوديم) برداشته مي شود؟
آمريكائيان خواهان خاورميانه بزرگ هستند. در حالي كه اروپائيان خاورميانه گسترده تر را ترجيح مي دهند كه از نظر جغرافيايي از شمال آفريقا آغاز شده و پس از خاورميانه آسياي مركزي و آسياي جنوب شرقي را هم در برمي گيرد. اين منطقه، جغرافياي كشورهاي مسلمان است.اين طرح در آمريكا طراحي شده ولي اروپا هم از آن حمايت مي كند. در جغرافيايي كه جمعيت اكثريت آن را مسلمانان تشكيل مي دهند در نظر دارد كه ابتدا از خاورميانه شروع به تغيير رژيم كرده و سپس به ديگر كشورهاي مسلمان سرايت پيدا كند.حكومت آمريكا پس از يازده سپتامبر به فكر تدوين اين پروژه افتاده است. جورج بوش اعلام كرده كه كشورش در مبارزه با تروريسم جهاني مصمم است. او ابتدا به افغانستان و سپس به عراق لشكركشي كرد.واشنگتن به طور خلاصه بر اين نظر است كه: در دنياي امروز تروريسم از اين جغرافيا (خاورميانه) سرچشمه مي گيرد و ريشه تروريسم كه صفت جهاني هم به آن افزوده شده است از جغرافيايي اسلامي است.
از نظر آمريكا بنيادگرايان مذهبي كه تحت عنوان اسلام به تروريسم مبادرت مي ورزند در اين منطقه پراكنده هستند و راه ريشه كن كردن زمينه هاي ايجاد تروريسم در اين جغرافيا، باز كردن آن از نظر اقتصادي، سياسي و فرهنگي بر روي جهان و آشنا كردن كشورهاي مسلمان با تفكر دموكراسي است. زيرا به نظر آمريكا كشورهاي بنيادگراي مذهبي مانند عربستان سعودي و كشورهاي اقتدارگرايي مانند سوريه تغذيه كننده ترور هستند. به زعم آمريكا رژيم هاي اقتدارگرا در خاورميانه هر چه دروازه هاي خود را به روي جهان خارج باز كنند و هر چه با ديگر كشورهاي جهان پيوسته شوند و هر چه اقتصادشان بيشتر رشد كند و هر اندازه كه دموكراتيزه شوند به همان ميزان خلأ امنيتي پر شده و كانال هاي ترور هم محدودتر خواهد شد. به علاوه از نظر واشنگتن يك چنين فرآيندي درگيري هاي اعراب _ اسرائيل، با در نظر داشتن مسئله فلسطين، را به يك راه حل دائمي رهنمون مي سازد. به طور خلاصه اين طرح واشنگتن است. اما سئوال اين است: ترسي كه در پشت طرح خاورميانه بزرگ نهفته است، چيست؟
ممكن است يك سازمان بنيادگراي مذهبي مثلاً در پاكستان به اخلا لگري پرداخته و سلاح هسته اي را به چنگ آورد و يا اينكه يك دولت با همكاري گروهي مثل القاعده با استفاده از سلاح هاي هسته اي، بيولوژيك و شيميايي به اقدامات تروريستي مبادرت ورزد و يا سازماني مانند القاعده با توسل به كودتا قدرت را مثلاً در عربستان سعودي تصاحب كند كه هم با استفاده از ثروت نفتي فوق العاده و هم با استفاده از قدرت دولتي به گسترش تروريسم پرداخته و افزون بر آن شروع به استفاده از نفت به عنوان يك سلاح نمايد.اينها مواردي از نگراني هاي آمريكا در قبال منطقه است.اين ترس و نگراني صرفاً در آمريكا احساس نمي شود، بلكه مدت هاست كه به اروپا هم سرايت كرده است.اروپا كه ۱۴ ميليون مسلمان را در خود جاي داده است نمي تواند نسبت به اصلاحات در جغرافياي اسلامي در جهان پس از يازده سپتامبر بي تفاوت بماند.به عنوان مثال در ديدار چندي پيش شرودر از واشنگتن، بوش و صدراعظم آلمان پيرامون پروژه خاورميانه بزرگ به گفت وگو نشستند و شرودر در اين زمينه به توافقاتي با بوش دست يافت. ديك چني معاون رئيس جمهور آمريكا در نشست جهاني اقتصاد در داووس سوئيس با اشاره به اينكه اختلافات در زمينه عراق مربوط به گذشته است، گفته بود: «براي گسترش دموكراسي در خاورميانه بزرگ از تمامي دوستانمان كه طرفدار دموكراسي هستند كمك خواهيم خواست.»تركيه هم در ليست كشورهايي كه آمريكا از آنها كمك خواهد خواست قرار دارد و مارك گروسمن سفير سابق آمريكا در آنكارا و معاون وزير خارجه اين كشور از تركيه و برخي كشورهاي عرب تقاضاي كمك كرده است. در جهان عرب و در خاورميانه بزرگ فشردن دكمه اصلاحات و خشكاندن سرچشمه هاي توليدكننده ترور و... و ايجاد صلح، امنيت، ثبات و دموكراسي امري پسنديده به نظر مي آيد و هيچ عقل سليمي با آن مخالفت نخواهد داشت ولي يك سئوال مشروع هم مطرح مي شود كه اين اصلاحات به چه شكلي خواهد بود؟
آيا مانند مورد افغانستان و عراق از خارج و با سياست چماق انجام خواهد شد و يا اينكه هم با سياست چماق و هم با سياست هويج همراه خواهد بود؟ يا اينكه مانند دوره جنگ سرد از طرفي چماق را نشان داده و به طور هم زمان از پيشرفت هاي داخلي حمايت خواهد شد؟ يا اينكه به طور كامل منتظر تحولات داخلي كشورها و توسعه اقتصادي، اجتماعي و سياسي و در حد امكان هدايت آنها خواهد بود؟ كدام يك از اين راه ها اعمال خواهد شد؟
اين سئوال قبل از جنگ عراق مورد بحث زيادي واقع شد و امروزه هم با افزوده شدن طرح خاورميانه بزرگ به آن مورد بحث است.در واشنگتن دموكرات ها و جمهوريخواهان در اين موضوع از مدت ها پيش به مشاجره پرداخته اند و اين اختلاف نظرها در بين آمريكايي ها ادامه دارد و بر سر اين مسئله بين اروپا و آمريكا شكاف ايجاد شده است.توجه دنياي عرب به اين برنامه جلب شده است و از اين رو به جنب و جوش افتاده است.
به عنوان مثال رئيس جمهور مصر حسني مبارك پيش از آغاز جنگ عراق مي گفت: «دموكراسي را به خاورميانه تحميل نكنيد در غير اين صورت همان نيروهايي كه امروزه با آنها مخالفت شديد داريد به صندوق هاي رأي هجوم آورده و موجب تعجب شما مي شوند.»رژيم هاي عرب نزديك به آمريكا به ويژه مصر از منظر اصلاحات در خاورميانه خواهان اولويت دادن به مناقشه فلسطين _ اسرائيل هستند. اصطلاح «طرح خاورميانه بزرگ» براي اولين بار در سال ۱۹۹۵ در واشنگتن به كار رفت.پرزيدنت كلينتون با امضاي اين طرح، گفته بود اگر بخواهيم در اين جغرافيا صلح، ثبات و امنيت (در آن زمان در كنار اين كلمات هنوز دموكراسي جاي نگرفته بود) برقرار باشد بايد به عنوان گام اول مسئله فلسطين حل و فصل شود.جمهوريخواهان آمريكا و نومحافظه كاران (Neo cons) كه بيشترين افراد اطرافيان بوش را تشكيل مي دهند اولويت را نه به حل مسئله فلسطين كه به ايران و عربستان سعودي مي دهند. از ديدگاه نومحافظه كاران عراق هدف تاكتيكي و ايران و عربستان سعودي هدف استراتژيك محسوب مي شود.
آنها به ويژه معتقدند كه بدون انجام اصلاحات و تغييراتي در ايران و عراق مسئله فلسطين قابل حل نخواهد بود. آنها در بركناري صدام طرفدار سياست چماق بودند. به علاوه، افرادي مثل ريچارد پرل كه در اين گروه جاي دارند به دست يافتن فلسطيني ها به دولتي مستقل براي خود نگاه مثبتي ندارند.آنها در سال ۱۹۹۷ با همكاري لابي اسرائيل مداركي را منتشر كردند كه در آن پروژه اي به نام «پروژه قرن جديد آمريكايي» طراحي شده بود.در ذيل اين پروژه امضاي رامسفلد وزير دفاع، معاونش ولفوويتز، ريچارد پرل، مورخ برنارد لوئيس كه به عنوان ايدئولوگ نو محافظه كاران محسوب مي شود و برادر پرزيدنت بوش ديده مي شود. آنها به دنبال پاسخگويي به اين سئوال بودند كه با وجود «يك ابرقدرت واحد» يعني آمريكا جهان چگونه اداره خواهد شد.اين گروه پس از انتخاب بوش به رياست جمهوري و به دنبال حوادث تلخ يازده سپتامبر، در واشنگتن خواهان حمله به عراق همزمان با افغانستان شده بودند.
برخي از آنان گفتند كه اگر در سال ۱۹۹۱ صدام را سرنگون مي كرديم، تا به امروز همه كشورهاي خاورميانه سر به راه شده و صلح اسرائيل- فلسطينيان هم از مدت ها پيش برقرار شده بود اما اين كار نشد و جنگ با عراق تا ماه مارس سال پيش ادامه پيدا كرد. اكنون چه خواهد شد؟ صدام سقوط كرد و دستگير شد، اما عراق ثبات خود را بازنيافته است از ديگر سو وقتي به بحث اسرائيل- فلسطين وارد مي شويم هنوز نوري از آن تونل پديدار نيست.تا زمانيكه اين دو مشكل ادامه دارد طرح خاورميانه بزرگ چگونه قابل تحقق است؟ در حاليكه رهبران و رژيم هاي سياسي انجام اصلاحات، تغييرات، آزادي و دموكراسي را براي موجوديت خود بزرگ ترين خطر به حساب مي آورند و در حاليكه وضعيت افغانستان و عراق به مانند امروز ادامه پيدا كند، طرح خاورميانه بزرگ چگونه قابل پذيرش خواهد بود؟در طول جنگ سرد كه نيم قرن به درازا انجاميد، دشمن اصلي آمريكا كمونيسم بود. ولي اكنون دشمن تغيير كرده است. كمونيسم رفت و جاي آن را تروريسم گرفته است.
اين دشمن جديد كه در نظر واشنگتن مخالف دموكراسي، برابري حقوق زن و مرد، قانونمداري و مخالف تمامي ارزشهايي است كه غرب را تشكيل داده اند هدفش ايجاد نظمي نوين در جغرافياي اسلامي است. به عنوان مثال القاعده با اين هدف موج ترور ايجاد كرده است و برج هاي دوقلو در نيويورك را محو كرد و در ديگر نقاط و از جمله استانبول تركيه دست به عمليات هاي تروريستي زد.شرودر صدر اعظم آلمان براي اين دشمن جديد اصطلاح توتاليتاريسم جديد را بكار برد. توتاليتاريسم پيشين كمونيسم بود كه فرو پاشيد و نوع جديد آن را توتاليتاريسم سبز و يا فاشيسم نيز مي توان ناميد. براي مقابله با نوع پيشين آن آمريكا و اروپاي غربي با سيستم سياسي مشابه خود به مبارزه مشترك پرداختند.
*دانشجوي كارشناسي ارشد مطالعات آمريكا
http://www.sharghnewspaper.com/830321/econom.htm#s68250
روزنامه شرقِِ- پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳
بیکاری چالش عمده اقتصاد آلمان
احمد هاشمى : آلمان كشورى است كه از اقتصاد آن به عنوان قلب تپنده اقتصاد اروپا نام برده مى شود و صنعت آن موتور محركه صنعت اروپا است كه براى تأمين نياز خود به كارگران صنعتى به طور گسترده نيروى كار فنى كشور هاى ديگر در اروپاى شرقى و به ويژه تركيه را با آغوش باز پذيرا بوده است. حضور حدود ۳ ميليون كارگر ترك در آلمان امروز محصول اتخاذ چنين سياستى است. ولى امروزه چندى است كه ديگر از آن اقتصاد قدرتمند آلمان خبرى نيست و موج فزاينده بيكارى رو به رشد مى رود تا اقتصاد اين كشور را از پا درآورد. «سازمان كار و كارگريابى آلمان» كه پايان هر ماه گزارش ميزان بيكارى ماه گذشته را اعلام مى كند با اعلام آمار ميزان بيكاران در هر ماه اميد آنها در اين كشور را بيش از پيش تبديل به يأس مى كند. روند رو به افزايش ماليات بر نيروى كار نيز مزيد بر علت شده و باعث هجوم شركت هاى آلمانى به كشور هاى اروپاى شرقى شده است زيرا نيروى كار آنجا ارزان تر و ميزان ماليات دهى پائين تر است كه اين امر هم به نوبه خود افزايش بيكارى را دامن مى زند. با وجود تلا ش هايى از قبيل پروژه (Ich AG) و موارد مشابه براى پائين آوردن ارقام بيكارى، ميزان بيكارى رو به فزونى است.
- طبق آخرين داده هاى آمارى منتشر شده، ۴ ميليون و ۵۵۰ هزار بيكار در آلمان وجود دارد. در طول هر ماه حدوداً ۲۰ هزار نفر به جمع بيكاران افزوده مى شود البته ميزان اين بيكارى در مناطق گوناگون متغير است. در حالى كه در آلمان غربى يعنى مناطق غربى آلمان ميزان بيكارى ۲/۸ درصد است. اين ميزان در مناطق شرقى به ۱۵ درصد بالغ مى شود. اين درصد بيكارى كه بعد از جنگ جهانى دوم در اين كشور بى سابقه است بيشترين فشار را بر خارجيان تحميل مى كند كه نمود عينى آن در سخت گيرى ورود و خروج و تمديد اقامت آنها است.
بيكارى در آلمان در مناطقى كه شديداً با آن دست به گريبان است تمامى بخش ها را تحت تأثير قرار داده است. مبارزه با بيكارى كه قيمت املاك و پراكنش جمعيتى را نيز تغيير داده است تبديل به دغدغه و قول و شعار اصلى سياستمداران محلى شده است. به عنوان مثال ميزان بالاى بيكارى در قسمت هاى شمالى ايالت هسن (Hessen) ترتيبات اقتصادى منطقه را بر هم زده است. اهالى منطقه كه براى فرار از مشكل بيكارى اقدام به ترك خانه هاى خود مى كنند سرمايه گذارى اقتصادى افراد باقى مانده را هم با مشكل مواجه ساخته اند. به علت تخليه منطقه قيمت مسكن به شدت افت كرده است. كارگران خارجى كه نوك پيكان بيكارى قبل از همه متوجه آنها است اولين افرادى هستند كه كار در مشاغل آزاد را تجربه مى كنند.
آمار ها هم نشانگر اين است كه در مواقع افزايش بيكارى در آلمان ميزان اقبال خارجى ها به كار در اين بخش به بالاترين حد خود افزايش مى يابد و كارگاه هاى كوچك خود گران در بين آنها رونق مى گيرد. يكى از پيامد هاى عدم تحرك اقتصادى آلمان تضعيف سيستم بيمه و تأمين اجتماعى در اين كشور است كه اقشار آسيب پذير جامعه را تهديد مى كند. بدين ترتيب آلمان كه به همراه فرانسه قدرتمند ترين و پويا ترين اقتصاد اروپا را دارا است، با چالشى مواجه شده كه موقعيت برتر اقتصادى و به تبع آن جايگاه بالاى اجتماعى و سياسى خود را در قاره سبز در معرض خطر مى بيند. اين در حالى است كه آلمان در دوره دولت گرهارد شرودر در كنار نارضايتى هاى مردمى از نابسامانى اقتصادى كشور، به خاطر ميزان پائين رشد اقتصاد و بالا بودن نرخ تورم و كسرى بودجه خود كه با استاندارد هاى اتحاديه اروپايى همخوانى ندارد مورد اعتراض و نا خرسندى اين اتحاديه نيز است.
http://www.sharghnewspaper.com/831211/html/europe.htm#s192759
روزنامه شرقِِ- سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۳
خاورميانه اولويت امنيتى اتحاديه اروپا
نوشته: جفرى كمپ*
ترجمه: احمد هاشمى
اوليويه روى پيدايى و گسترش نوع دوم راديكاليسم را به عنوان واكنشى جديد به فرهنگ و جامعه غربى توصيف و استدلال مى كند كه فهم مناسب سرشت تهديد اسلام راديكال عليه اروپا نيازمند بررسى دقيق دلايل اين امر است كه چرا مهاجران مسلمان بيش از اين كه با جامعه اروپايى همسان و به آن پيوسته شوند، به طور فزاينده اى به نگرش هاى فرامليتى از اسلام رو مى آورند. با توجه به اين پس زمينه جاى تعجب ندارد كه سياستمداران اروپايى وقتى كه در مقابل مسائل بحث برانگيز مربوط به خاورميانه مهاجرت، پناهندگى سياسى، مسائل رفاهى و روابط نژادى قرار مى گيرند به طور روزافزونى مجبور به در نظرگرفتن فاكتور مسلمانان هستند. جك استراو وزيرخارجه بريتانياى كبير نماينده حوزه انتخاباتى بلك برن ولانكاشاير در مجلس است كه جمعيت ۲۵ هزار نفرى مسلمان به همراه ۲۳۰ مسجد در آن واقع است و بيش از ۱۵ درصد آراى ثبت شده راى دهندگان در اين منطقه به مسلمانان تعلق دارد. بيش از دو ميليون مسلمان شهروند فرانسه هستند كه در انتخابات فرانسه راى مى دهند در حالى كه در بلژيك مسلمانان نسل دوم خواهان امتيازات هر چه بيشتر از دولت هستند. يك رهبر راديكال به نام «دياب ابوجهجه» خواهان پذيرفته شدن زبان عربى به عنوان يكى از زبان هاى رسمى بلژيك در كنار زبان هاى فلمينگ، فرانسه و آلمانى است.در مجموع مشكل اسلامى اروپا در بردارنده الزامات سياسى، اقتصادى، جامعه شناختى و امنيتى است. برخلاف ايالات متحده كه سابقه جذب گروه هاى مهاجر به خود را دارد اقليت هاى مسلمان اروپا اكثراً در فرهنگ هايى كه درون آنها زندگى مى كنند احساس بيگانگى مى كنند. اين احساس بيگانگى وقتى با تبعيض اقتصادى و تنش هاى لاينحل اعراب و اسرائيل ممزوج مى شود منجر به آشوب هاى بيشتر مى شود. ممكن است برخى بين مشكلات مختلفى كه توسط گروه هاى بسيار متفاوت اسلامى درون اروپا مواجه هستند تمايز قائل شوند. به رغم ضديت اروپا نسبت به بسيارى از مسلمانان اين قاره به عنوان يك جاذبه اقتصادى باقى خواهد ماند. به اين دليل، مهاجرت چه قانونى و چه غيرقانونى رشد خواهد كرد به ويژه اگر وضعيت در خاورميانه وخيم تر شود.
• تقاضاى تركيه براى عضويت در اتحاديه اروپا
اروپا در حالى كه با مشكل مسلمانان خود دست به گريبان است براى تعيين تاريخ مشخصى براى آغاز مذاكرات رسمى با تركيه براى عضويت در اتحاديه اروپا آماده مى شود.
با وجود تاريخى كه براى آغاز مذاكرات در نشست سران اتحاديه اروپا در دسامبر ۲۰۰۲ و به طور موقت داده شده است موانعى از قبيل اختلافات طولانى در زمينه قبرس كه ممكن است اين روند را از مسير خود خارج كند باقى هستند. اهميت عضويت تركيه نه فقط به روابط اروپا با خاورميانه بلكه همچنين به ايفاى نقش وسيع تر اسلام در دنياى مدرن مربوط مى شود زيرا صعود تركيه به عنوان عضو اتحاديه اروپا تاثير مثبتى در مدرن سازى خاورميانه خواهد داشت.
خوشبختانه تقاضاى تركيه براى عضويت در اتحاديه اروپا در نتيجه اصلاحاتى كه در طول سال گذشته توسط دولت تركيه و بر طيف وسيعى از مسائل سياسى انجام گرفته است جدى تر شده و اين اصلاحات صلاحيت بيشترى براى تركيه در برآوردن شرايط عضويت در اتحاديه اروپا فراهم آورده است.برطبق تصميماتى كه در ژوئن سال ۱۹۹۳ در شوراى اروپايى كپنهاگ گرفته شد كشورهاى بعدى متقاضى عضويت اتحاديه اروپا بايد به مجموعه اى از معيارهاى سياسى و اقتصادى دست پيدا كنند كه به عنوان معيارهاى كپنهاگ شناخته مى شود كه به طور خلاصه عبارت است از:كشور متقاضى عضويت در اين اتحاديه بايد داراى اين شرايط باشد، ايجاد ثبات در سازمان هاى تضمين كننده مردمسالارى، حاكميت قانون، حقوق بشر و احترام و حمايت از اقليت ها، وجود اقتصاد كارآمد مبتنى بر بازار آزاد و دارا بودن قابليت فشار رقابتى با نيروهاى بازار درون اتحاديه.در عضويت اين اتحاديه فرض بر اين است كه كشور كانديدا توانايى برعهده گرفتن تعهدات عضويت خود از قبيل پايبندى به اهداف سياسى، اقتصادى و مالى اتحاديه را دارد. اين طرح بسيار ويژه بايد در تركيه اجرا شود. اين امر مى تواند نسبت به تحولات عراق داراى تاثيرات و معانى بيشترى براى جهان اسلام باشد. به عنوان مثال اگر تركيه به اتحاديه اروپا بپيوندد روشنفكران ايرانى پى مى برند كه دستيابى به تلاش هاى اصلاحى دموكراتيك خود آسانتر است، در آن صورت ايران همسايه مستقيم اروپا خواهد بود و نهايتاً سازمان هايى در ايران و عراق پديدار مى شوند كه شبيه سازمان هاى مربوط به تركيه هستند و فقط نياز به مرور زمان خواهد بود تا دولت هاى مرتجع بيشترى مجبور به بازانديشى بيشتر در سيستم حكومتى خود شوند. دولت هاى دموكراتيك خاورميانه اى در حال گسترش به همراه بهبود اقتصادى احتمالاً باعث تقويت پيوندها با اقتصادهاى غربى خواهد شد كه اين امر به نوبه خود مفيدترين و جوابگوترين طريق براى جلوگيرى از راديكاليسم اسلامى و به موازات آن جلوگيرى از رشد فقر و نااميدى در حياط خلوت اروپا است.
•سه اقدام فورى
همچنان كه اروپا به تمركز در حل و فصل چالش هاى خاص خود ادامه مى دهد سه اولويت فورى براى همكارى هاى فرا آتلانتيكى وجود دارد كه مى تواند به منافع موجود اروپايى ها و آمريكايى ها يارى رساند.نخست اين كه دولت هاى اروپايى بايد با ايالات متحده در مسئله رهبرى فلسطين به توافق دست يابند. در مورد اين كه عرفات يكى از موانع عمده تحقق اقدامات مربوط به اعتمادسازى بيشتر بين اسرائيل و فلسطينيان بوده است بين دو سوى آتلانتيك اجماع وجود دارد. وزراى اروپايى و مقامات اتحاديه اروپا به ملاقات خود با عرفات ادامه مى دادند كه بيشتر هدفشان تخريب روحيه دولت هاى آمريكا و اسرائيل بود اروپايى ها استدلال مى كردند كه تحريم عرفات هر نوع اميد ديگر رهبران فلسطينى مانند محمود عباس يا احمد قريع را كه ممكن است مقبوليت مردم فلسطين را داشته باشند كمرنگ مى كند و بنابراين تحريم وى ايجاد دولتى براى مقابله با گروه هاى تندرو حماس و جهاد اسلامى فلسطين را تضعيف مى كند. به علت نگرانى هاى ايالات متحده دولت بوش از ملاقات با عرفات خوددارى مى كرد زيرا معتقد بود كه هرگونه ملاقاتى نتيجه معكوسى به دنبال دارد ولى از پيشنهاد اسرائيل براى اخراج يا قتل عرفات نيز حمايت نمى كرد.دوم اين كه اتحاديه اروپا بايد در زمينه سياست عمومى مبارزه براى پايان دادن به حمايت جهانى از گروه هاى تروريستى با آمريكا همكارى كند. اتحاديه اروپا بايد براى غيرقانونى اعلام كردن و قطع منابع مالى جهانى سازمان هايى مانند حزب الله، حماس و جهاد اسلامى آماده شود. اظهارات اخير وزراى خارجه اتحاديه اروپايى نشان دهنده آمادگى آنها براى غيرقانونى اعلام كردن حمايت مالى موسسات مستقر در اروپا از حماس است كه تحولى بسيار مثبت خواهد بود و مى توان خط مشى هاى مشابهى در برابر حزب الله ترسيم كرد. در مورد حزب الله اين گام بايد با اقدامى ديپلماتيك و سياسى همراه باشد كه طى آن سوريه، لبنان و ايران متعهد به جلوگيرى از حمايت مالى و نظامى از اين گروه ها شوند در غير اين صورت با مجازات هايى در معاملات تجارى با اروپايى ها در موضوعات اقتصادى مواجه مى شوند. اروپا نسبت به آمريكا تاثيرگذارى بيشترى بر اين سه كشور دارد و به رغم تفاوت ها بين اين سه سازمان تروريستى _ با توجه به ايفاى نقش سياسى حزب الله در لبنان طبقه بندى آن مشكل تر از همه خواهد بود - تلاش دسته جمعى در اين زمينه مهم است اين اقدام براى روابط اروپا با اسرائيل منافع بسيارى را به دست خواهد داد و به سوريه و كشورهاى منطقه يادآورى خواهد كرد كه اگر آنها به حمايت خود از گروه هايى كه خواهان خشونت عليه اسرائيل و شهروندانش و انكار حق آن كشور براى بقاى خود هستند ادامه دهند در حال بازى كردن با آتش هستند.سوم اين كه اروپا و ايالات متحده بايد به تلاش هاى هماهنگ خود در پايان دادن به برنامه سلاح هاى هسته اى ايران ادامه دهند.
• نتيجه گيرى
رهبران اروپا براى برخورد موفقيت آميز با چالش هايى كه در خاورميانه با آنها روبه رو هستند بايد در موضوعات عملى در مورد تروريسم و گسترش سلاح هاى هسته اى مصمم و راسخ باشند و مبهم گويى در مورد تهديدات بسيار جدى براى امنيت اروپا را متوقف كند كه اگر خاورميانه به شكل كنونى خود باقى بماند تشديد خواهد شد.اگر اروپا به چون و چرا كردن در مورد قلع و قمع حماس و يا حزب الله و يا اقدامات پس از جنگ در عراق و رهبرى فلسطين ادامه دهد، روابطش با ايالات متحده سرد و بى رمق باقى خواهد ماند و فرصت ايفاى نقش كليدى در نوسازى خاورميانه را كه مشخصاً تحولى در راستاى منافع استراتژيك و حياتى اروپاست، از دست خواهد داد. با وجود ادامه بحران با آمريكا در زمينه وارد شدن به جنگ با عراق، امروزه همكارى بيشتر در زمينه طيفى از مسائل خاورميانه ممكن تر شده است.حمايت يكپارچه اروپا در افغانستان، از قبيل برعهده گرفتن فرماندهى ناتو در نيروى كمك رسان امنيت بين المللى در كابل نشانگر اين است كه چگونه اتخاذ موضعى يكپارچه و متحد مى تواند در خارج از اروپا عمل كند. برخى ممكن است صرفاً اميدوار باشند كه مى توان دستورالعمل مشترك و اهداف مشابهى براى مديريت بحران هايى كه در نزديكى سواحل اروپا ايجاد مى شوند، تهيه و تدوين كرد.
*جفرى كمپ مدير برنامه هاى منطقه اى مركز نيكسون واقع در واشينگتن است و در طول دوره اول رياست جمهورى ريگان مشاور ويژه رئيس جمهور در امور خاورميانه بود.
منبع: فصلنامه واشينگتن كوارترلى زمستان ۲۰۰۴
http://www.sharghnewspaper.com/830911/html/europe.htm#s144066
روزنامه شرقِِ- چهارشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۳
نگاه روزنامه نگار
جدى شدن بحث اروپاى چندفرهنگى
جنجال ها و واكنش هاى ايجاد شده به علت قتل چندى پيش تئو ون گوگ فيلمساز هلندى توسط يك مسلمان بنيادگراى مراكشى از هلند به سراسر اروپا گسترش يافته است. آنگونه كه ديتر وايفلسپاتس نماينده سوسيال دموكرات مجلس آلمان اظهار مى دارد: «امروزه هلند خود را در سراسر اروپا حس مى كند»، به ويژه در آلمان. آلمان ها نگران سرايت «حادثه ون گوگ» به كشور خود هستند. در روزهاى اخير حمله به برخى مساجد، سخنان تحريك آميز امامان جماعت، بيانات خصمانه سياستمداران و مطبوعات دست راستى در آلمان منجر به برخى تنش ها در بين جوامع مسلمان و مردم آلمان شده است.
حكومت هلند و سازمان هاى مربوط به جامعه مدنى و NGOها در اين كشور به تلاش خود براى حفظ فضاى سالم و آزاد و برابر و توأم با رضايت متقابل بين مهاجران و هلندى ها ادامه مى دهند و درصددند تا اثبات كنند كه هنوز كشورشان از جمله معدود كشورهايى است كه به مفهوم چندفرهنگى بودن باور دارد و به اين ويژگى خود مى بالد. افراد نسل دوم و سوم مهاجر هلندى نيز براى حفظ ويژگى چندفرهنگى بودن كشورشان به فعاليت و همكارى گسترده با دولت هلند پرداخته اند.
در آلمان و ديگر كشورهاى مهاجرپذير اروپاى غربى نيز مفاهيم «چندفرهنگى گرى» و «همگرايى» از جمله مباحث مطرح امروز بين مردم و نخبگان است.
صدراعظم آلمان گرهارد شرودر اظهار مى دارد كه اجازه نخواهد داد در كشورش مسئله «برخورد فرهنگى» رخ دهد و جمعيت هاى مسلمان اين كشور نيز بايد با جامعه آلمان ادغام و همگرا شوند. منظور وى از جمعيت هاى مسلمان بيشتر اقليت چندميليونى ترك مقيم آلمان است كه برخى از آنها چندين نسل است كه در آلمان زنندگى مى كنند.
با اين وجود محافل محافظه كار و دست راستى افراطى در آلمان حادثه ون گوگ در هلند را به عنوان الگو نشان داده و خواهان سختگيرى هاى بيشتر بر جمعيت هاى مسلمان خود هستند. لارنز مير دبيركل حزب دموكرات مسيحى معتقد است كه آلمان به علت جمعيت مسلمان خود به روى انبارى از باروت نشسته است. تمامى كشورهاى اروپاى غربى و در راس آنها كشور آلمان كه از نيمه دوم قرن گذشته ميلادى درهاى خود را به روى مهاجران خارجى باز كرده اند امروزه با مشكل «چندفرهنگى گرايى» و «همگرايى» در داخل كشورشان مواجه هستند.
علت اصلى اين مشكل در اينجاست كه اين كشورها اساساً به خارجيان مهاجر به چشم «كارگر ميهمان» و يا آن طور كه آلمان ها مى گويند -gastarbeiter- مى نگرند كه بايد روزى به كشور خود بازگردند و اجازه نمى دهند كه جمعيت هاى مسلمان در جامعه پذيرنده آنها ادغام شوند. بدين علت مهاجران خارجى در آلمان و ديگر كشورهاى اروپايى هنوز هم به عنوان افراد منسوب به «جامعه موازى» به حساب مى آيند. وضعيت پيش گفته در آمريكا به گونه ديگرى است و مهاجر آمريكايى تفاوت فاحشى با همتاى اروپايى خود دارد. كسانى كه به آمريكا مهاجرت مى كنند نه با هدف بازگشت كه با هدف اقامت و تبديل شدن به بخشى از ملت آمريكا به اين كشور سفر مى كنند و به همين سبب همگرايى آنها سريع تر و راحت تر انجام مى پذيرد. مقامات آمريكايى و به طور كلى ملت آمريكا هم «چندگانگى» فرهنگى، قومى و مذهبى را پذيرفته اند.
ساموئل هانتينگتون (نويسنده معروف «برخورد تمدن ها») در اثر جديدش تحت عنوان «ما كيستيم» توضيح مى دهد كه چگونه «روح آمريكايى» به رغم امواج بزرگ مهاجرت به آمريكا حفظ شده است و «دوفرهنگى بودن» و حس «ميهن پرستى» در يكجا جمع شده است. ولى با اين وجود همانطور كه شخص هانتينگتون هم اذعان مى دارد پس از تحولات ۱۱ سپتامبر آمريكائيان هم وارد مبحث «هويت يابى» و پرسش از كيستى خود شده اند. به عبارت ديگر، اينكه مفهوم «چندفرهنگى بودن» بر كشورها حكم خواهد راند يا مفهوم «تك مليتى بودن» در آينده مباحث فكرى فرهنگى اروپا تعيين كننده خواهد بود كه در آينده بيشتر خود را نشان خواهد داد.
http://www.sharghnewspaper.com/830430/europe.htm#s87639
روزنامه شرقِِ- سه شنبه ۳۰ تير ۱۳۸۳
مرزهای نوین اروپا
احمد هاشمى:اروپا چيست؟ يك قاره جغرافيايى يا يك مجموعه يكپارچه مذهبى؟ عرصه اى تاريخى و اقتصادى است يا مجموعه اى متشكل از ارزش هاى مشترك؟ كلمه «اروپا» را كه براى اولين بار در قرن ۱۴ ميلادى وارد ترمينولوژى شده است نمى توان با جغرافيا محدود كرد. زيرا اين قاره از غرب به شرق كشيده شده است و در منطقه اى كه اوراسيا ناميده مى شود به آسيا متصل مى شود . از ديگر سو ممكن است در نگاه اول ادعا شود كه اين قاره يك مجموعه دينى است. در اين صورت پاسخ دادن به اين سئوال كه «كدام دين» از آن اين قاره است، مشكل مى نمايد.
در طول تمام سده هاى ميانه و نوين، جهان كاتوليك _ پروتستان خود را نماد اروپا مطرح مى كرد و روس ها و يونانى هاى ارتدوكس را خارج از خود مى انگاشت در حالى كه اكنون سال هاست يونانى هاى ارتدوكس در باشگاه اروپا جاى دارند و حتى ترك هاى مسلمان نيز در ليست عضويت اتحاديه قرار دارند. از سويى مرزهاى بيزانس يا جانشينش عثمانى و بعضاً مرز خان نشين مسكوى به عنوان مرزهاى اروپا به حساب مى آمده است. امپراتورى هابسبورگ ها در اتريش، دانوب و پادشاهى هوهن زولرن در پروس ويستول را به عنوان مرز نهايى اروپا ترسيم كرده بودند.
در واقع بهترين پاسخ به سئوال پيرامون چيستى اروپا گزينه «مجموعه ارزش هاى مشترك» است كه مردمان اين قاره متنوع، متكثر و پير را گرد خود آورده و مى توان اين مجموعه ارزش ها را برگرفته از اومانيسم، فردگرايى و يا تركيبى از اين دو دانست. بدون شك اين فرهنگ و هويت مشترك يك شبه پديد نيامده است و در طول دوره زمانى طولانى و به همراه عناصر جغرافيايى، دينى، تاريخى و اقتصادى ايجاد شده است و در نهايت هم در فرهنگ لغت سال ۲۰۰۴ به سنتز «اتوپياى اروپا» انجاميده است.
عضويت ده كشور اروپاى شرقى و مركزى در اين اتحاديه آن اتوپيا را به واقعيت تبديل كرده است. در واقع آن طور كه واسلاو هاول اظهار مى دارد «اروپا مجدداً در حال يكپارچه شدن است و اين ده كشور تازه ملحق شده به اتحاديه _ به استثناى قبرس و لهستان _ هم متعلق به گروه كاتوليك _ پروتستان و هم جزيى از امپراتورى هاى اتريش، پروس و بريتانيا بوده اند.
كمونيسم نيز براى مدتى با تقسيم اروپا به دو بلوك شرق و غرب آنها را از هم جدا ساخته بود. به عبارت ديگر، مرزهاى امروزى اتحاديه مانند گذشته به مرزهاى دانوب _ ويستول رسيده است كه مى توان گفت امپراتورى هاى قديمى مجدداً در حال شكل گيرى است، منتها تفاوت اين امپراتورى با همتايان پيشين خود در اروپا در داوطلبانه بودن آنها نهفته است.
بنا بر يك پژوهش، كشورهاى قديمى و غربى اتحاديه اروپا از عضويت كشورهاى اروپاى شرقى نگرانى هايى احساس مى كنند. در حالى كه كشورهاى جديد اتحاديه نگران افزايش ناگهانى و تصاحب بازار از سوى محصولات ارزان كشورهاى قديمى هستند.
در بين ياران قديمى اتحاديه، دولت هاى فرانسه و آلمان بيشترين نگرانى را از الحاق تازه واردان به جمع خود دارند. زيرا آنها نگران تضعيف شدن محور پاريس _ برلن به عنوان محور اصلى تصميم گيرى و سياستگذارى هاى كلان داخلى و خارجى اتحاديه هستند. به ويژه كه اكثر كشور هاى بلوك شرق سابق داراى رابطه امنيتى بسيار نزديكى با ايالات متحده هستند و زبان انگليسى و نه فرانسه يا يك زبان عمده اروپايى ديگر را به عنوان زبان خارجى خود انتخاب كرده اند و در سياست خارجى خود هم ترجيح مى دهند به جاى تقابل و رويارويى با سياست هاى آمريكا از امتيازات همراهى و پاداش همكارى با آمريكا برخوردار شوند.
نمونه بارز آن اعزام نيروى نظامى توسط برخى كشور هاى اروپاى شرقى به عراق است. در اين ميان بريتانيا، با توجه به ديدگاه آتلانتيك گرايانه اش تمايلى به تغيير در ايفاى نقش سنتى خود به عنوان كشور موازنه گر در روابط بين اروپاى قاره اى و پسر عموى آنگلوساكسون خود، ايالات متحده ندارد.
• تاريخچه اى مختصر از پيدا يش اتحاديه اروپا
•۱۹۵۷- در اين سال كشور هاى بلژيك، فرانسه، آلمان، ايتاليا، لوكزامبورگ و هلند «موافقتنامه رم» را امضا كرده و بدين سان «جامعه اقتصادى اروپا» متولد شد.
• ۱۹۷۳- كشور هاى دانمارك، جمهورى ايرلند و بريتانيا به جامعه اروپا پيوستند.
•۱۹۸۱- در اين سال كشور يونان به عضويت جامعه اروپا پذيرفته شد.
•۱۹۸۹- ديوار برلين فروريخت. جامعه اروپا براى كمك به كشور هاى مجارستان و لهستان در روند گذار به دموكراسى برنامه (PHARE) را تدوين كرد.
•۱۹۹۰- قبرس و مالت در ليست عضويت جامعه اروپا قرار گرفتند.
•۱۹۹۱- مجارستان و لهستان اولين توافقنامه ها را با جامعه امضا كردند. ۸ كشور ديگر اروپاى مركزى هم تدريجاً موافقتنامه هاى مشابهى امضا كردند. اسلوونى استقلال خود را از يوگسلاوى اعلام كرد. با فروپاشى شوروى، استونى، لتونى و ليتوانى اعلام استقلال كردند. با امضاى «موافقتنامه ماستريخت» اتحاديه اروپا شكل گرفت.
•۱۹۹۳- در نشست سران اتحاديه در كپنهاك معيار هاى مورد نياز كشور هاى نامزد عضويت در اتحاديه اعلام شد. «معيار هاى كپنهاك» در بردارنده دموكراسى، قانون محورى، حقوق بشر و حمايت از حقوق اقليت ها در درون اتحاديه است و همچنين اصولى چون تداوم اقتصاد بازار و رقابتى بودن آن و برخى شرط هاى مالى، سياسى و اقتصادى در آن پيش بينى شده است.
•۱۹۹۴- مذاكرات با مجارستان و لهستان براى پيوستن به اتحاديه آغاز شد. استراتژى هاى عضويت در اتحاديه توسط جامعه اروپا در اسن (Essen) آلمان مشخص شد.
•۱۹۹۵- اتريش، فنلاند و سوئد به عضويت اتحاديه اروپا درآمدند. كشور هاى رومانى، اسلواكى، لتونى، استونى، ليتوانى و بلغارستان در ليست عضويت اتحاديه قرار گرفتند.
•۲۰۰۰- مذاكرات عضويت با ۶ كشور ديگر آغاز شد. در موارد زيادى اصل تصميم گيرى بر مبناى اكثريت، جايگزين قانون وتو شد.
•۲۰۰۲- در اول ماه ژانويه واحد پول اروپايى، يورو به جريان افتاد.
•۲۰۰۴- ده كشور لهستان، مجارستان، ليتوانى، لتونى، استونى، اسلواكى، چك، اسلوونى، مالت و قبرس (بخش يونانى) در اول ماه مه با عضويت خود تعداد كشور هاى اتحاديه اروپا را به عدد ۲۵ افزايش دادند.
http://www.sharghnewspaper.com/830428/europe.htm#s86559
روزنامه شرقِِ- يكشنبه ۲۸ تير ۱۳۸۳
بوش به کاندیدای مستقل متوسل می شود
احمد هاشمى: پيشنهاد دموكرات ها به رالف نيدر كانديداى مستقل انتخابات رياست جمهورى سال ۲۰۰۴ براى كناره گيرى احتمالى از شركت در اين انتخابات با مخالفت جمهوريخواهان مواجه شده است. از نظر جمهوريخواهان كناره گيرى نكردن نيدر از مبارزات انتخاباتى فوايد و مزاياى زيادى براى آنان به همراه خواهد داشت كه احتمالاً منجر به درهم شكستن برترى نسبى اخير كرى و پيروزى جورج بوش براى بار دوم خواهد شد. ادعا مى شود كه حضور رالف نيدر (كه توسط جمهوريخواهان و جورج بوش مورد حمايت مالى است) در انتخابات پيش روى رياست جمهورى آمريكا خواهد توانست ۴-۳ درصد آراى رقيب جورج بوش يعنى جان كرى را از دست او خارج كرده و به خود اختصاص دهد.
بنابه خبرى كه در هفته نامه نيوزويك منتشر شده است از يك ميليون دلار كمك مالى براى مبارزات انتخاباتى كه كانديداى مستقل رالف نيدر تاكنون جمع آورى كرده است ۵۰ هزار دلار آن توسط جمهوريخواهانى پرداخت شده است كه در مبارزات انتخاباتى جورج بوش فعاليت دارند. اين نشريه همچنين مى افزايد يكى از ۱۰ نفرى كه چك هاى هزار دلارى كشيده و جزء بيشترين كمك دهندگان مالى به نيدر محسوب مى شود فردى است كه در گذشته به عنوان يك جمهوريخواه شناخته مى شده است. همچنين در اين ليست نام ريچارد اگان (Richard Egan) سفير پيشين آمريكا در ايرلند كه از طرف جورج بوش منصوب شده بود نيز به چشم مى خورد.
اگان در انتخابات سال ۲۰۰۰ علاوه بر كمك هاى مالى شخصى خود حداقل ۲۰۰ هزار دلار براى مبارزات انتخاباتى بوش جمع آورى كرده بود. خانواده اگان در حالى به عنوان يكى از بزرگترين كمك دهندگان مالى حزب جمهوريخواه شناخته مى شوند كه گفته مى شود اين خانواده از سال ۱۹۹۹ به اين سو به اين حزب كمكى يك ميليون دلارى كرده اند. بنابه اخبار مربوط به حمايت مالى از نامزدى نيدر، ريچارد اگان، پسر و عروسش هركدام حداكثر تا مبلغ دو هزار دلار به مبارزات انتخاباتى او كمك مالى اعطا كرده اند.
نام ديگرى كه در ليست تامين كنندگان مالى نيدر به ميزان دو هزار دلار ديده مى شود «نجاد فارس» بازرگانى اهل هوستون است. او فرزند عصام فارس معاون نخست وزير لبنان و دوست قديمى جورج بوش است. فارس در سال ۲۰۰۰ به ميزان ۲۰۰ هزار دلار به مبارزات انتخاباتى بوش كمك مالى كرده بود. البته اين شگرد جمهوريخواهان براى تضعيف كانديداى دموكرات چندان تازگى ندارد. آنها براى كسب شرايط احراز نامزدى نيدر از ايالت آريزونا اقدام به جمع آورى امضاى توام با مشخصات ۱۰ هزار تن از راى دهندگان اين ايالت كرده اند كه نيمى از اين افراد از جمهوريخواهان هستند. اين امر منجر به شكايت دموكرات ها از آنها شده است.
از ديگر سو همكاران كميته هاى محلى حزب جمهوريخواه در ايالت هاى ميشيگان و فلوريدا هم براى اينكه نيدر بتواند در مبارزات انتخاباتى ظاهر شود اقدام به فراخوان جمع آورى امضا كرده اند. همچنين در ايالت ارگون هم اتفاق مشابهى رخ داده است. اين تلاش و تقلاها توسط جمهوريخواهان در حالى صورت مى گيرد كه آخرين نظرسنجى ها توسط موسسه گالوپ و ديگر مراكز مطرح نظرسنجى در ايالات متحده آمريكا حكايت از اين دارد كه محبوبيت نامزد دموكرات افزايش يافته و هر چند كه جان كرى با فاصله اندكى از رقيب خود پيشى گرفته است ولى جورج دبليو بوش كه به سختى از شوك حاصل از انتخابات ضعيف و سئوال برانگيز خود براى رياست جمهورى سال ۲۰۰۰ رهايى يافته است ديگر خواهان رويارو شدن مجدد با چنين مشكلى نيست. از اين رو براى نيل به هدف انتخاباتى خود به هر حربه اى متوسل مى شود، حتى اگر اين حربه حمايت همه جانبه از يك كانديداى مستقل باشد.
http://www.sharghnewspaper.com/830401/asia.htm#s73341
روزنامه شرقِِ- دوشنبه ۱ تير ۱۳۸۳
آرزوهای ترکیه در کنفرانس اسلامی
احمد هاشمى: تركيه چندى است از نقطه نظر ايفاى نقش در عرصه بين الملل روز هاى بسيار مهم و حساسى را مى گذراند. اين كشور كه پس از دادن راى مثبت ترك هاى قبرس به وحدت مجدد جزيره، حل مسائل قبرس را در صدر يكى از برنامه هاى سياست خارجى خود قرار داده است تلاش هاى خود را براى عضويت در اتحاديه اروپا دو چندان كرده است، گام هاى بزرگى در جهت تحقق حقوق كرد و رفع نارضايتى آنها برداشته و در تلاش است آهنگ رشد اقتصادى خود را سرعت بخشد. به علاوه همان طور كه پيشتر گفته شد اين كشور چند روزى است كه به مركز رفت و آمد هاى ديپلماتيك تبديل شده است و برگزارى نشست ها و كنفرانس هاى بين المللى در استانبول ادامه دارد.
هفته گذشته در نشست سران گروه هشت كشور صنعتى جهان در آمريكا نخست وزير تركيه اردوغان تلاش كرد در كنار همتايان غربى خود براى بر عهده گرفتن نقش ابتكارى و اصلى در «پروژه خاورميانه بزرگ و شمال آفريقا» كه همان صورت تغيير نام يافته پروژه خاورميانه بزرگ است نقشى را بر عهده بگيرد.
هفته گذشته يك سمپوزيوم بين المللى تحت عنوان «جهان اسلام در قرن ۲۱» در استانبول كه توسط مركز مطالعات استراتژيك (SAM) وابسته به وزارت خارجه تركيه برگزار شد و بلافاصله پس از آن كنفرانس وزيران خارجه كشور هاى اسلامى در روز دوشنبه آغاز به كار كرد و در اواخر ماه جارى ميلادى نشست سران ناتو در استانبول افتتاح خواهد شد.
در سمپوزيوم دو روزه جهان اسلام در قرن ۲۱ مشكلات و مسائل سياسى، اقتصادى و فرهنگى و زمينه هاى همكارى و پيشرفت هاى احتمالى مورد بحث قرار گرفت. دانشمندان و سياستمداران و كارشناسانى از كشور هاى اسلامى كه در اين سمپوزيوم شركت داشتند مسائل مبتلا به مشكلات سياسى و اقتصادى و فرهنگى حوزه خود را مطرح و سياست خارجى فعال تركيه را تحسين كردند. تركيه براى جهان اسلام داراى اهميت قابل توجه و برخى تجارب و سياست هاى آن قابل الگوبردارى است ولى حمايت جهان براى تركيه هم اهميت دارد. به عنوان مثال اين حمايت مى تواند روند عضويت اين كشور در اتحاديه اروپا را تسريع بخشيده و قدرت چانه زنى اين كشور را بالا برد. در كنفرانس وزراى خارجه كشور هاى اسلامى در استانبول، مسائل فلسطين، عراق و كشمير درصدر موضوعات قرار داشتند و تركيه تلاش كرد تا از امتياز ميزبانى خود براى مطرح كردن مسئله قبرس شمالى و ارتقاى جايگاه حقوقى آن به عنوان كشورى مستقل استفاده كند.
از سويى پس از اقبال نسبى جامعه بين المللى به مسئله قبرس پس از راى مثبت ترك تباران به وحدت جزيره درهمه پرسى ماه پيش، تركيه درصدد است تا كشور هاى اسلامى را متقاعد كند قبرس شمالى را به عنوان كشورى مستقل و عضو سازمان كنفرانس اسلامى به رسميت بشناسند.
همچنين موضوعات ديگر از قبيل انتخاب دبير كل جديد براى سازمان، تروريسم بين المللى، پروژه خاورميانه بزرگ و شمال آ فريقا، و موارد ديگر در اين كنفرانس مطرح است. پس از نشست سران اسلامى در سال ۱۹۶۹ در رباط كه منجر به تشكيل سازمان كنفرانس اسلامى شد، دومين تشكيلات مربوط به اين سازمان، كنفرانس وزيران خارجه كشور هاى اسلامى است. اين تشكيلات به طور معمول يك بار در سال و در يكى از كشور هاى عضو برگزار مى شود كه معمولاً موضوعات روز نيز مورد بحث قرار مى گيرد و براى آن تصميم گيرى مى شود. و اين سومين كنفرانس وزراى خارجه كشور هاى اسلامى در تركيه پس از اجلاس مه ۱۹۷۶ و آگوست ۱۹۹۱ و كنفرانس فوق العاده وزراى خارجه كشور هاى اسلامى در ۱۹۹۲ است. از ديدگاه تركيه دو موضوع مهم در اين كنفرانس وجود دارد:
۱- ارتقاى جايگاه حقوقى جمهورى خودخوانده ترك هاى قبرس به عضو برابر در اين سازمان
۲- تعيين دبيركل جديد سازمان
دبير كل كه در راس اين سازمان قرار دارد مسئول اجراى تصميمات اتخاذ شده در كنفرانس هاى سران و وزيران خارجه كشور هاى اسلامى است و وظيفه وى تلاش در جهت ايجاد و گسترش همكارى و هماهنگى بين اعضا در همه سطوح است و از اين نظر اين سمت بسيار مهم است. مالزى و بنگلادش به همراه تركيه براى دبيركلى سازمان كانديد شده اند.انتخاب احسان اوغلو نامزد رياست كنفرانس براى تركيه دستاورد بزرگى محسوب خواهد شد. او يكى از اعضاى قديمى سازمان است و از زمان تاسيس «مركز تحقيقات تاريخ، فرهنگ و هنر اسلامى» در استانبول رياست آن را بر عهده داشته است. اين مركز وابسته به سازمان كنفرانس اسلامى بوده و كارنامه روشنى داشته است. تركيه با به رخ كشيدن فعاليت هاى اين مركز درصدد است زمينه را براى پذيرش دبيركلى كانديداى خود توسط كشور هاى اسلامى فراهم سازد تا با پيشبرد سياست هاى خود در سازمان OIC فضاى مناسب ترى در اختيار داشته باشد.
http://www.sharghnewspaper.com/830507/europe.htm#s90678
روزنامه شرقِِ- چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۳
ترميم زخم تاريخى در موستار
احمد هاشمى:ديوارها، سمبل فرهنگى و سياسى قرن گذشته بود. در پايان قرن بيستم ديوارهايى كه كشورها را از هم جدا نگه مى داشت و شهرها را به دو نيم مى كرد فرو ريختند. البته اسرائيل در اين زمينه يك استثناست و به رغم مخالفت شديد جامعه جهانى _ كه در راى گيرى اخير مجمع عمومى سازمان ملل هم شاهد گوشه اى از اين مخالفت بوديم _ به ساخت ديوار حائل بين اسرائيل و فلسطينيان ادامه مى دهد. اگر اين ديوارها فروريخته سمبل سياسى و فرهنگى قرن بيست ويك هستند سمبل اقتصادى اين قرن هم «پل ها» هستند. قرن ۲۱ در عصر ارتباطات فاصله ها را برداشته و دوردست ها را به نزديكى تبديل كرده است.
كشورها نيز براى اينكه جايگاه درخورى در عرصه بين المللى داشته باشند مجبور به گذار از ساختار خودخواهانه سرزمين محور و قوم گرا به ساختارى فرهنگ محور و هنرگرا هستند. ديگر در جهان امروز حفظ و تحمل يك ساختار چند فرهنگى مورد بحث واقع نمى شود بلكه همزمان بحث از بسط و گسترش آن نيز هست. مانند سياست هاى تكثرگرايانه اى كه كشورهاى چندقومى و مهاجرپذير از قبيل كانادا، آمريكا و سوئيس در پيش گرفته اند. كشور بوسنى و هرزگوين كه از يادگاران امپراتورى قدرتمند عثمانى است يكى از سرزمين هاى چند فرهنگى بالكان محسوب مى شود.
بوسنيايى ها مذهب بوگوميل داشتند كه عميقاً با دو مذهب ارتدوكس و كاتوليك در منطقه تفاوت داشت. آنها در مدت كوتاهى پس از حاكميت عثمانى اسلام را پذيرا شدند و بدين سبب هيچ گاه نيروهاى عثمانى را به عنوان خارجى و مهاجم به حساب نياوردند.
بارزترين نماد اسلام در منطقه بالكان دو پل بوده است. نخستين آن پل درينا در شهر ويشگراد بود. ايوو آندريچ (Ivo Andrich) در رمان «پل درينا» در مورد نقش اين پل در برقرارى يك رابطه چند فرهنگى در دوره عثمانى در منطقه بالكان كه موزائيكى از اقوام و فرهنگ هاست توضيح داده است و با اين كار موفق به كسب جايزه نوبل شده است. دومين پل قديمى بالكان در عصر سليمان قانونى ساخته شد. اين پل كه همان پل موستار است با طرح معمار سنيان، معمار برجسته كه اكثر بناهاى باشكوه عثمانى با طرح و ابتكار وى به اجرا درآمده است ساخته شد. اين پل كه در جنگ داخلى بوسنى تخريب شد مطابق با بناى اصلى خود بازسازى شد.
بازسازى به همان شكل اصلى اين پل داراى پيامى مهم براى جهانيان است. اين پل منحصر به فرد دو سوى شهر را در دو طرف رود نارنتا (Narenta) به هم مرتبط نمى سازد بلكه همچنين فرهنگ هاى گوناگون را به هم پيوند داده، ويژگى جداكننده بودن مرزها را زايل و سمبل همزيستى جهانيان با يكديگر است.لازمه ايجاد پل هاى فرهنگى و اقتصادى در ميان كشورها، شهرها و جوامع همزيستى فرهنگ ها، قوميت ها و نژادها و همچنين اديان مختلف با يكديگر است. در كشورهايى كه فرهنگ ها با ديوارهاى تنگ نظرانه قوم گرايانه از يكديگر جدا شده اند حيات سياسى، اقتصادى و فرهنگى آنها نيز محكوم به خمودگى و شكست است و تخريب پل موستار و جنگ صرب ها، كروات ها و مسلمانان بوسنى با يكديگر تائيدكننده اين مهم است.
اين پل توسط گلوله توپ يك ژنرال نژادپرست كروات در جنگ بوسنى تخريب شد. توجيه او اين بود كه مردمان اين سوى رود، يعنى كروات هاى موستار كاتوليك بوده و به دنياى غرب تعلق دارند و مردم آن سوى پل كه صرب هاى ارتدوكس و مسلمانان در آن ساكن هستند متعلق به تمدن هاى شرقى و پست بوده و در نتيجه ارتباط بين مردم دو سوى رود كه توسط اين پل انجام مى گرفت بايد از بين برد. بازسازى اين پل با هزينه ۲۰ ميليون دلار و با جمع آورى و خارج كردن سنگ هاى تراشيده شده در عصر عثمانى كه پس از تخريب پل به داخل رودخانه افتاده بودند انجام گرفت و در مراسم بازگشايى آن چند ده تن از سران كشورهاى بالكان و مقاماتى از اتحاديه اروپايى و ديگر كشورها حضور داشتند.
منطقه بالكان و به ويژه كشور بوسنى و هرزگوين زمانى كانون واگرايى و تنش هاى قومى، نژادى و مذهبى در اروپا بود و حتى جرقه جنگ جهانى اول در اين منطقه زده شد. ولى اكنون تنفر از ديگران (Xenophobia) و مليت گرايى افراطى (Chauvinism) جاى خود را به دوستى و همگرايى داده است و ملل جدا شده و كشورهاى تجزيه شده بالكان باز هم در چارچوب به مراتب گسترده ترى به نام اتحاديه اروپا گردهم مى آيند تا همزيستى مسالمت آميزرا تجربه كنند.